سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روزهایم
چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:20 عصر

چند روزه خیلی دلم گرفته، از دست خودم ناراضیم، فکر کن آدمای ازخودراضی این دور و زمون وقتی از دست خودشون

ناراضی باشن اونموقع خدا دیگه داره چطور فکر می کنه! حس می کنم اراده فولادینم ضعیف شده، خیلی ناراحتم. تنها جایی که

احساس می کردم راحت می تونم حرف بزنم اینجا بود، چون اسمش مزین به کسیه که خیلی دوستش دارم. یاد کربلا که می افتم

حس میکنم هم شانس بزرگی داشتم و هم اینکه شانس بزرگی و از دست دادم...

عجب بدبختی دارن آدماها!این احساس، کار دستمون نده راحت نمی ذارتمون...

راستشو بخوای حوصله اینو هم نداشتم که بیام اینجاو درد دل کنم اما گفتم که تنها جایی بود که...

تا حالا شده به آدمای دور و برتون حسادت کنین که خدا رو بیشتر از من و تو دارن! من دارم می ترکم. نه نه نخندین، که بیشتر

گریه داره...

روزهام یکی یکی دارن میان و می رن، و من فقط نگاهشون می کنم. میشه بهم بگی چیکار کنم... ؟


نوشته شده توسط پاییز ارغوانی | نظرات دیگران [ نظر]
خاطرک
سه شنبه 89 آبان 11 , ساعت 11:27 عصر


گریه ام میومد و نمیومد، آروم بودم و نبودم، غم داشتم و بغضم نمی ترکید،
خوشحال بودم و نبودم. اصلا نمی دونستم احساسی که داشتم درست بود یا نه.
هر کسی یه طوری بود. همین بیشتر عصبیم می کرد، از خودم، از حالم، از بودنم... .
این فکر نمی ذاشت خودم باشم. یه جور احساس گناه داشتم.
به جای اینکه خودمو رها کنم تو اون رویای واقعی، مونده بودم تو این ظواهر بی چیز بی مقدار!
آخرش خودمو سپردم به صاحبش. گفتم، هرچیزی که هست حتما درسته،
اصلا درست یا نادرست، من اینم دیگه! رفتم
تا آشنا بشم تا درک کنم که چی درسته چی غلط، چی باید باشه و چی نباید!
بار اول مات بودم، شاید مبهوت از اینکه آیا درست اومدم!
جایی اشتباه نشده که من اومدم! بعد حس غرور کردم، داشتم به جاهای خوبی فکر
نمی کردم که
یهو به خودم اومدم که اونقدر وقت ندارم اولین تجربه و شاید آخرینشو اینجوری هدر بدم.
خلاصه سفرم تو گیر و دار این عوالم سپری شد. یادش که می افتم از پررویی خودم ناراحت میشم.
شاید این احساسو هرتازه واردی می تونست داشته باشه. اما من مطمئنم که به این سفر خونده شده بودم، پس من، بودم.

                                                                                   
                                           مسافری که برای اولین بار حرم ابوالفضل (ع) رو می دید...


نوشته شده توسط پاییز ارغوانی | نظرات دیگران [ نظر]
شاید شما هم یک شیاد باشید! (2)
پنج شنبه 89 آبان 6 , ساعت 4:26 عصر


معنی اعتماد به نفس حقیقی کدام است؟

اعتماد به نفس واقعی هیچ ارتباطی به رویدادهای ظاهری زندگی شما ندارد.
اعتماد به خویش به خاطر آنچه که انجام می دهید بوجود نمی آید،
بلکه بدلیل باورتان به توانایی درونی خود است
که شما را قادر می سازد تا آنچه را که می خواهید انجام دهید.

اعتماد واقعی به خویش همیشه از درون سرچشمه می گیرد نه ازبرون.
از تعهدی که به خود دارید ناشی می شود، تعهدی که هرچه را که می خواهید
و ضروریست انجام خواهید داد. این بر پایه اعتمادی که به خود دارید استوار است
نه بر نتایج نامعلومی که ممکن است به آن ها دست یابید.
اعتماد به نفس باور به قابلیت انسانی خویش است،
اینکه با هرآنچه در زندگی پیش آید روبرو می شوید، از عهده آن ها برمی آیید
و آنچه را که ضروریست انجام می دهید. کار بخصوصی نمی کنید،
این احساس، تمایل شما به عمل کردن است.
اگر به خود به عنوان یک انسان ایمان داشته باشید، فرقی نمی کند که با چه روبرو شوید،
در هر صورت تلاش خواهید کرد و آنچه را که می خواهید بدست می آورید.
این اعتماد به خویش اعتماد به توانایی بخصوصی در شما نیست،
مثل اعتماد به اینکه قاضی یا نوازنده خوبی هستید.
این اعتماد شما به توانایی خود برای عمل کردن است.
آیا متوجه تفاوت می شوید؟


نوشته شده توسط پاییز ارغوانی | نظرات دیگران [ نظر]
شاید شما هم شیاد باشید!
جمعه 89 مهر 30 , ساعت 11:14 عصر

آیا تا به حال فکر کرده اید که یک "شیاد" هستید؟

در روانشناسی اصطلاحی هست که به توصیف احساس موفقیت بیرونی می پردازد

در حالیکه در درون احساس می کنیم که استحقاق این موفقیت را نداریم.

این به این معناست که هرکاری هم که بکنیم باز احساس می کنیم که به نحوی کلک زده ایم.

می گوییم: " چه شانسی آوردم که این شغل نصیبم شد. حالا که این شغل را دارم،

ولی اگر قرار بود از اول شروع کنم، نمی توانستم کاری نظیر آن گیر بیاورم.

یک طوری خودش درست شد. " یا" واقعا نمی دونم که چطور اون قرارداد سنگین رو بستم،

اما فکر نمی کنم که همچین چیزی دوباره اتفاق بیفتد.

این واقعا یه شانس بود" یا" اگر مردم می دونستن که چقدر بی عرضه ام،

اصلا دوست نداشتن با من سروکار داشته باشن.

اگر رئیسم واقعا می دونست که قبلا چه کار می کردم، اصلا منو به حساب نمی آورد.

اگر مردم می دونستن که واقعا راجع به خودم چی فکر می کنم، دیگه به من احترام نمی گذاشتند.

" این را در روانشناسی " پدیده شیاد" می نامند.

گاهی احساس می کنیم مثل شیادها هستیم و این موقعی است که ظاهرا
چیزهایی به دست آورده ایم که انتظار داریم باعث اعتماد به نفس ما شوند،
ولی باطنا اصلا احساس اعتماد به نفس نمی کنیم.

فرقی نمی کند که در زندگی چه چیزی کسب کرده اید

اگر باطنا احساس حقیقی اعتماد به خویشتن را نداشته باشید،

آن دستاورد و موفقیت های ظاهری در واقع ارزش ندارند.

حالا شاید در مرحله ای نیستید که حقیقت گفته های مرا درک کنید.

شاید هنوز برای دستیابی به ثروت وموفقیت تلاش می کنید،

شاید هنوز از نردبان ترقی بالا می روید. و شاید با خود می گویید:

" اگر همه چیزهایی را که می خواهم، داشتم، حتما احساس اعتماد به نفس می کردم" .

خوب، خیلی مطمئن نباشید. همیشه با افرادی ملاقات و کار می کنم

که خیلی بیش از آنچه که می توانند خرج کنند پول دارند.

آن ها به همه چیزهایی رسیده اند که فکر می کنید باعث اعتماد به نفس و شادیشان می شود.

آن ها مشهورند، محترمند و حتی گاهی به حد پرستش مورد علاقه،

اما هنوز احساس اعتماد به خویش را ندارند.

آن ها به چه چیزی نیاز دارند؟ حلقه گمشده کدام است؟ ( ادامه دارد... )
                                                                 
  

                                                             برگرفته از کتاب دکتر باربارا دآنجلیس


نوشته شده توسط پاییز ارغوانی | نظرات دیگران [ نظر]
صدای آشنا
سه شنبه 89 مهر 27 , ساعت 3:45 عصر

"به نام دوستم"

سلام اونایی که دلتون به تلنگری بنده تا بشکنه و بغضتون بترکه.
سلام اونایی که فکر می کنین داشتن یه همراز از پیدا کردن هرچیزی تو این زندگی سخت تره... .
نیومدم که نصیحت کنم، نیومدم که بزرگ مآبانه حرف بزنم، نیومدم که از جنس بالایی ها از مهر بگم،
نیومدم که برای غم های دنیا، افسوس توخالی بخورم،
اومدم که از حس بودن بگم، از جنس متانت بیندیشم،
اومدم که از جنس عدالت مهربانی رو تعریف کنم، از جنس تلاش غصه ها رو پشت سر بذارم.
 
این، آغاز منه، این جا جولانگاه منه، این لحظه، حرف منه و این نوشته... .
دوست دارم نظرتونو بدونم، اندیشه تونو بخونم... نه!
اشتباه نکنین، این جا از جاهایی نیست که بیخودی براتون ادای دلواپسارو دربیارن.
این جا هرچیزی که شما بخواین نقش می بنده... . پس به اندازه ای که برای خودتون اهمیت قائلین،
زمانی رو که برای خوندن این نوشته گذاشتین، مهم بشمرین و خواسته ها و نظراتتون رو مطرح کنین... 

                                                                                                پاییز ارغوانی


نوشته شده توسط پاییز ارغوانی | نظرات دیگران [ نظر]

درباره وبلاگ

از کربلا چه خبر!؟

مدیر وبلاگ : حامیدر[133]
نویسندگان وبلاگ :
دریا
دریا (@)[56]

گمنام
گمنام (@)[8]

مسافر (@)[2]

پاییز ارغوانی[5]
انیس (@)[1]


من حامیدر هستم.... دوست دارم عاشق خدا باشم اما نتوانستم ، دوست دارم گناه نکنم اما نتوانستم ، ودر آخر دعایم این است خدایا فرج آقایم را برسان.
فهرست اصلی
بازدید امروز: 0 بازدید
بازدید دیروز: 34 بازدید
بازدید کل: 240054 بازدید

لینک های روزانه

فهرست موضوعی

سلام، از کربلا چه خبر، چاه، کوچه .
نوشته های پیشین

یا حسین
ام ابیها
اباصالح
سیره عملی
زمستان 1387
پاییز 1387
لوگوی وبلاگ من

از کربلا چه خبر!؟
لینک دوستان من

►▌ استان قدس ▌ ◄
حامیان ولایت
.: شهر عشق :.
اصولی رایانه
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
امیدزهرا omidezahra
بازمانده تنهای تنها
درباره امام علی
بانوی بی حرم
در باره امام علی ( علوی ها)
ذاکر کربلا
بازمانده تنها
پرستو(منصور صابری)
نون و القلم
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
ستارگان صبح
حدیث نفس
مهدی باوری
انسانم آرزوست
وبلاگ نویس شهر ما
شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
سنگفرش خیال
نفس یار
بوی خاک
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
راز اشک
آوای دل(ایمان)
نسل واصل
مهدی روزبهانی
بیت العباس
دیدار
باران پشت شیشه است
حلبی آباد 316
فروزنده
به سرای خسته دلان خوش آمدید.....
مهندسی عمران
هیئت محبان الزهرا
حامد
خادم الحسین(هیئت)
سنگ صبور
مجنون الحسین
نجوای شبانه(مهدی)
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عطا
زیباترین شکیب
انا مظلوم حسین
بنیاد اینترنتی مهدی(عج)

از همه جا از همه چیز
سام سایت تبیان 1
بانوی بی حرم
حمید شرق
آرامش
صفحات اختصاصی

موضوعات وبلاگ

موسیقی وبلاگ

اشتراک در خبرنامه

 
کل یادداشت ها

پس از مدت ها
شهید صبوری
محرم
دلتنگی
جواد الائمه
عرفه...
امام رضا
می دونی دوست دارم...
ویژگی های عالم آخرت1
کربلا
سلام دوباره
التماس
تصمیم
یا علی
شعبانیه
[همه عناوین(200)][عناوین آرشیوشده]
طراحی شده توسط نو آوران پارس - با همکاری وب تولز ( خدمات وبلاگ نویسان )