سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روزهایم
چهارشنبه 90 اردیبهشت 14 , ساعت 12:20 عصر

چند روزه خیلی دلم گرفته، از دست خودم ناراضیم، فکر کن آدمای ازخودراضی این دور و زمون وقتی از دست خودشون

ناراضی باشن اونموقع خدا دیگه داره چطور فکر می کنه! حس می کنم اراده فولادینم ضعیف شده، خیلی ناراحتم. تنها جایی که

احساس می کردم راحت می تونم حرف بزنم اینجا بود، چون اسمش مزین به کسیه که خیلی دوستش دارم. یاد کربلا که می افتم

حس میکنم هم شانس بزرگی داشتم و هم اینکه شانس بزرگی و از دست دادم...

عجب بدبختی دارن آدماها!این احساس، کار دستمون نده راحت نمی ذارتمون...

راستشو بخوای حوصله اینو هم نداشتم که بیام اینجاو درد دل کنم اما گفتم که تنها جایی بود که...

تا حالا شده به آدمای دور و برتون حسادت کنین که خدا رو بیشتر از من و تو دارن! من دارم می ترکم. نه نه نخندین، که بیشتر

گریه داره...

روزهام یکی یکی دارن میان و می رن، و من فقط نگاهشون می کنم. میشه بهم بگی چیکار کنم... ؟


نوشته شده توسط پاییز ارغوانی | نظرات دیگران [ نظر]
مادر پهلو شکسته
یکشنبه 90 اردیبهشت 4 , ساعت 10:19 صبح

سلام بر تو ای مادر پهلو شکسته
سلام مادر...
دلم برایت خیلی تنگ شده
مادر این روزها انگار خدا دیگه صدامو نمیشنوه، بیا و تو به خدا بگو که دلم برای نوازش هایش تنگ شده
مادر تو به خدا بگو گناهکارا هم می تونن دلی داشته باشن که هر روز بهونه خدارو بگیره
مادر پهلوشکسته این روزها غصه و نگرانی به دلم فشار میاره تو به خدا بگو و ازش بپرس که چه کنم
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
زندگی زیباست
یکشنبه 89 اسفند 22 , ساعت 9:3 عصر

آری، آری زندگی زیباست

زندگی آتش گهی دیرینه پابرجاست

گر بیفروزیش رقص شعله اش از هر کران پیداست

ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست

     

نمی دونم این شعر از کیه ولی از چند سال پیش که برای اولین بار شنیدمش خیلی به دلم نشسته. با شنیدن این شعر بود که یه تلنگر خوردم که آتشکده ی منم بدون شعله س یا حداقل شعله ی کوچیکی داره که حتی خودمم گرماشو حس نمیکنم. اونقدر که در مقابل عظمت آتشکده هیچه. انگار نمیدونستم که اگه شعله ای نباشه آتشکده ای هم نیست، یه آتشکده تا وقتی زنده است که شعله داشته باشه. دلم میخاد اینقدر این شعله بزرگ بشه تا تموم آتشکده بشه شعله؛ آخرش هم وجود آتشکده تو شعله گم بشه و کم کم تو وجود شعله نیست ونابود بشه. و دیگه اصلا آتشکده رو نبینم تا تموم حواسم به شعله باشه نه به آتشکده.  

 

هر لحظه از زندگی میشه اینقدر به این شعله نزدیک شد تاحتی از احساس شدت بزرگی و گرمای اون کل آتشکده خاکستر بشه یا تو همون یه لحظه بایه کار اشتباه افتاد تو یه لجن زار با بوی گند. اونقدر از شعله دور شد که حتی کور سویی از اون رو هم ندید وشاید فقط از پشت کوه ها و دریاها دودی پیدا باشه که به سمت آسمون میره. میشه رفت دنبال دود تا شاید به شعله رسید میشه همونجا نشست وبا بوی گند لجن زار خو گرفت. میشه تو مسیر حرکت به سمت شعله از رو دامنه ی کوه پرت شد یا تو دریا غرق شد و رفت یه جایی مثل همون لجن زار یا حتی بدتر از اون. یا با دیدن نور حتی یه شمع کوچیک به خیال اینکه شعله س به سمتش منحرف شد.

بسته به وسعت دید فهمید این فقط یه شمعه یا تا آخر عمر به خیال شعله پای شمع نشست.

اللهم عجل لولیک الفرج

التماس دعا

  

 


نوشته شده توسط مسافر | نظرات دیگران [ نظر]
آبرو
شنبه 89 اسفند 21 , ساعت 4:6 صبح

سلام خدا

میدونم چند روزیه شایدم چند هفته ایه که درست و حسابی صدات نزدم، خداجون واقعا دلم برات تنگه، می دونم تو به دلم آگاهی و می دونی دروغ نمی گم...
خدا...
باز باید بگم که خستم از این همه نا فرمانی که نسبت به تو انجام دادم...
خدا امروز می خوام بدون رودربایسی حرفمو بزنم...
خدا چند ساله هی گفتم ببخشو تو بخشیدی و اما من باز...
خدا، خدا، خدا...
اینبار با همه عشقی که بهت دارم ازت یه مهلت دیگه می خوام
خدا تنها امیدم به توئه
می خوام تلاش کنم، آدم بشم
خدا بغلم کن
تو رو به حق اون کسی که می دونی خیلی دوسش دارم...
بهت قول می دم اینبار سزبلند شم
خدا به حق مهدی زهرا...
خدایا به حق خون داییه شهیدم
خدایا باز مثل همیشه آبرومو بخر...
خدا کمکم کن...............................................
 


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
دل دریا
پنج شنبه 89 بهمن 21 , ساعت 4:4 عصر

جز  تو که را دارم......
خدایا آن چنان تار و پود وجود ما را با عشق عجین کن که در وجودت محو شویم، که جز تو کسی را نپرستیم،جز تو چیزی نخواهیم،جز تو چیزی نبینیم...جز تو مونسی نگیریم،جز تو پناهگاهی نپذیریم،جز تو آرزویی نداشته باشیم...
انسان گاهگاهی خود را فراموش می کند ، فراموش می کند که بدن دارد، بدنی ضعیف و ناتوان که، در مقابل عالم و زمان کوچک و ناچیز و آسیب پذیر است ، فراموش می کند که همیشگی نیست، و چند صباحی بیشتر نمی پاید، فراموش می کند که جسم مادی او نمی تواند با روح او هم پرواز شود، لذا این انسان احساس ابدیت و مطلقیت و غرور و قدرت می کند، سرمست پیروزی و اوج آمال و آرزوهای دور و دراز خود ، بی خبر از حقیقت تلخ و واقعیتهای عینی وجود ، به پیش می تازد و از هیچ ظلم وستم رو گردان نمی شود. اما درد آدمی را به خود می آورد ، حقیقت وجود او را به آدمی می فهماند و ضعف و زوال و ذلت خود را درک می کند و دست از غرور کبریایی برمی دارد ، و معنی خودخواهی و مصلحت طلبی و غرور را می فهمد و آن را توجه نمی کند .
خدایا من کوچکم ، ضعیفم ، ناچیزم ، پر کاهی در مقابل طوفانها هستم . به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال ترا براستی بفهمم و بدرستی تسبیح کنم .
مناجات دکتر چمران
خداوندا دریا این بنده ی ناتوان را مایه ی آزمایش دیگران قرار مده و آزمایش های مرا مایه ی ملامت بندگانت نسبت به یگانگیت قرار مده و اجازه مده که پیروزی ها یا شکست هایم در امتحاناتت باعث بد قضاوتی بندگانت شود.
چقدر دلم برای کربلا و مشهد تنگ شده که همه را مدیونت ای خدا هستم و بعد از اهل البیت مدیون کانون یاس هستم.خدایا در گرفتاری ها به داد افراد کانون برس و دعایم را مستجاب کن تا مدیون کسی نمانم جز خودت و اهل البیت.
خدایا سراسر وجودم می سوزد از اینکه امسال به دلیل آزمایشگاهم مجبور شوم به کربلای ایران به جزیره ی مجنون عاشقانت نروم.
خدا جان تو خودت بگو چگونه با تو مشورت کنم.بندگانت که خواب هایم را آشفتگی های روز می دانند و قرآن باز کردن هایم را خارج از مورد می دانند و می گویند شرایط و ضوابط دارد .خدایا من از تو مشورت نگیرم تنها از بندگانی که از فردایشان خبر ندارند مشورت کنم.
خدایا تو درد دلم را می دانی .نگذار کسی شکستنم را ببیند.صبر و توانم را نگیر

همه دنیا بخواد و تو بگی نه
نخواد و تو بگی آره تمومه
همین که اول و آخر تو
هستی

به محتاج تو محتاجی حرومه


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
...
سه شنبه 89 بهمن 19 , ساعت 4:12 عصر

 

  سه غم اومد سراغم هر سه یک بار
غریبی و اسیری و  غم یار
غریبی و اسری چاره داره
غم یار و غم یار و غم یار

 


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
اشک
شنبه 89 بهمن 9 , ساعت 1:37 عصر


سید و مولای من! چقدر این واژه برایم دلنشین نورانی است و چقدر با این کلمات احساس یگانگی می کنم.
عزیزا!
عزیزا من(خدایی) خوب می دانم
تو دعوت کن مرا بر خود
به اشکی
(یا خدایی)
میهمانم کن، که من چشمان اشک آلودت را دوست می دارم

طلب کن خالق خود را
بجو ما را، بجو ما را
تو خواهی یافت
که عاشق می شوی بر ما، و عاشق می شوم بر تو
که وصل عاشق و معشوق هم آهسته می گویم:
خدایی عالمی دارد
تو را محبوب تر مهمان دنیایم نمی خوانی چرا ما را؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟
هزاران توبه ات را گر چه بشکستی ،ببینم من تو را از درگهم راندم؟
اگر در روزگار سختی ات خواندی مرا
اما به روز شادیت،یک لحظه هم یادم نمی کردی!
به رویت ،بنده من ،هیچ آوردم؟
اینک صدایم کن، مرا با قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل شکسته ات را می شنیدم

غریب این زمین خاکیم،آیا عزیزم حاجتی داری؟
شروع کن یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من

خدا جون با تمام وجود دوستت دارم.
و در آخر
تقدیم به عزیز زهرا(ع)
می آیی...
   مثل بی ریای باران
                و همه هیاهوی
                       خاک به هم می ریزد.
خدای من مگر تا به حال بر کدامین نعمتت
لیاقت داشته ام ولی تو بزرگی کردی، حال میدانم بدی کرده ام و لیاقت دیدار خانه ات را ندارم اما تنها آرزویم در زندگی ام دیدار کعبه ات
هست.
چگونه می توانم از دنیای بندگانت فرار کنم،از این همه هیاهو.
خدا جان من را مایه ی آزمایش بندگانت قرار مده که بسیار ناتوانم.
اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذه و فی کل عام.


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
دریا
دوشنبه 89 بهمن 4 , ساعت 9:23 صبح

امواج خسته ی دریای یک نبرد
حالا نشست کرده به حال و هوای سرد
مدی که با هزار ماه نشد
جزری کشیده سرخ،با نگاه سرخ درد
با حجم یک تناقض و ابرام می ستود
موجی به ساحل دریا لباس طرد
افتاده از رمق حماسه ی احساس ها ولی
احساس نام مرا آیا صدا نکرد؟
دریا دروغ بود و دروغ بود نغمه ها؟
آیا فقط به هیاهوی غبار و گرد؟
انگار با کف امواج می رود
قلب من و صدف و انوار سرخ و زرد
(از طرف دوستم ....)


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
میلادت مبارک باد آقا
چهارشنبه 89 دی 22 , ساعت 9:7 صبح

سلام بر امام کاظم، سلام بر پدر امام رضا
آقا میلادت مبارک


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
مادر،خدا،دعا
پنج شنبه 89 دی 9 , ساعت 3:17 عصر

امروز مادر چیزی گفت که قلبم ناگهان درد گرفت
یادم میاد یک ماه قبل از اینکه راهیه سرزمین وحی بشم پدرم بهم گفت فکر میکنی حالا که داری اونجا می ری لیاقت داری یا نه
او لحظه هم دلم گرفت چون می دیدم که لیاقت ندارم
و حال امروز مادرم با تمام دردی که می کشید به من گفت که کسی را دعا کنم چون که پاکم اما چگونه به او بگویم از آلودگی هایم
چگونه به او از بی آبرویی ام نزد خدا بگویم ؟! چگونه؟
خدایا
این روزها من و خانواده ام در سیلاب مشکلات از این سمت به آن سمت می رویم
چگونه حرف مادرم را اجابت نکنم
خدایا تو به بی آبروییم نگاه نکن
به فریادمان برس
کمکم کن خوشحالشان کنم
کمکمان کن...................
خدا.............................




نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
<      1   2   3   4   5   >>   >

درباره وبلاگ

از کربلا چه خبر!؟

مدیر وبلاگ : حامیدر[133]
نویسندگان وبلاگ :
دریا
دریا (@)[56]

گمنام
گمنام (@)[8]

مسافر (@)[2]

پاییز ارغوانی[5]
انیس (@)[1]


من حامیدر هستم.... دوست دارم عاشق خدا باشم اما نتوانستم ، دوست دارم گناه نکنم اما نتوانستم ، ودر آخر دعایم این است خدایا فرج آقایم را برسان.
فهرست اصلی
بازدید امروز: 22 بازدید
بازدید دیروز: 145 بازدید
بازدید کل: 245211 بازدید

لینک های روزانه

فهرست موضوعی

سلام، از کربلا چه خبر، چاه، کوچه .
نوشته های پیشین

یا حسین
ام ابیها
اباصالح
سیره عملی
زمستان 1387
پاییز 1387
لوگوی وبلاگ من

از کربلا چه خبر!؟
لینک دوستان من

►▌ استان قدس ▌ ◄
حامیان ولایت
.: شهر عشق :.
اصولی رایانه
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
امیدزهرا omidezahra
بازمانده تنهای تنها
درباره امام علی
بانوی بی حرم
در باره امام علی ( علوی ها)
ذاکر کربلا
بازمانده تنها
پرستو(منصور صابری)
نون و القلم
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
ستارگان صبح
حدیث نفس
مهدی باوری
انسانم آرزوست
وبلاگ نویس شهر ما
شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
سنگفرش خیال
نفس یار
بوی خاک
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
راز اشک
آوای دل(ایمان)
نسل واصل
مهدی روزبهانی
بیت العباس
دیدار
باران پشت شیشه است
حلبی آباد 316
فروزنده
به سرای خسته دلان خوش آمدید.....
مهندسی عمران
هیئت محبان الزهرا
حامد
خادم الحسین(هیئت)
سنگ صبور
مجنون الحسین
نجوای شبانه(مهدی)
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عطا
زیباترین شکیب
انا مظلوم حسین
بنیاد اینترنتی مهدی(عج)

از همه جا از همه چیز
سام سایت تبیان 1
بانوی بی حرم
حمید شرق
آرامش
صفحات اختصاصی

موضوعات وبلاگ

موسیقی وبلاگ

اشتراک در خبرنامه

 
کل یادداشت ها

پس از مدت ها
شهید صبوری
محرم
دلتنگی
جواد الائمه
عرفه...
امام رضا
می دونی دوست دارم...
ویژگی های عالم آخرت1
کربلا
سلام دوباره
التماس
تصمیم
یا علی
شعبانیه
[همه عناوین(200)][عناوین آرشیوشده]
طراحی شده توسط نو آوران پارس - با همکاری وب تولز ( خدمات وبلاگ نویسان )