سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تصویر گویاست
شنبه 89 آبان 8 , ساعت 5:41 عصر

تا میاد اسم قشنگت مثل خون تو رگ میجوشم

لحظه  ی با تو بودن رو به دو عالم نفروشم

روز تقسیم غم عشق خورده این قرعه به نامم

من بشم خمار عشقو تو بریزی می به جامم

اون روزی که زات یزدان به همه عقلو عطا کرد

منو مجتنون افرید و به غم تو مبتلا کرد

الهی یه روز بیاد که من ز خون وضو بگیرم

رخصتم بده ابوالفضل جلوی چشماش بمیرم

غم عشقت میزنه موج،توی عمق چشم خیسم

اسم تو هر شب جمعه روی قلبم مینویسم

اگه لحظه ای نباشی زندگی به من حرومه

بی تو ای عزیز زهرا کار عاشقی تمومه

همدم تموم شبهام خاطرات کربلاته

یه اشاره کن ببینی سرو جونم به فداته

گوشه ای از کربلاتو نمیدم به کل دنیا

منو عشق بی حسابت ای عزیز قلب زهرا

  یا حسین(ع)

این روزها که از همیشه خسته ترم همه هم جز ناامیدی ارمغانی برای دل خسته ام ندارند و باز تنها چشمانم به دستان حضرت ابوافضل(ع) است و توکلم به خداست.


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
شاید شما هم یک شیاد باشید! (2)
پنج شنبه 89 آبان 6 , ساعت 4:26 عصر


معنی اعتماد به نفس حقیقی کدام است؟

اعتماد به نفس واقعی هیچ ارتباطی به رویدادهای ظاهری زندگی شما ندارد.
اعتماد به خویش به خاطر آنچه که انجام می دهید بوجود نمی آید،
بلکه بدلیل باورتان به توانایی درونی خود است
که شما را قادر می سازد تا آنچه را که می خواهید انجام دهید.

اعتماد واقعی به خویش همیشه از درون سرچشمه می گیرد نه ازبرون.
از تعهدی که به خود دارید ناشی می شود، تعهدی که هرچه را که می خواهید
و ضروریست انجام خواهید داد. این بر پایه اعتمادی که به خود دارید استوار است
نه بر نتایج نامعلومی که ممکن است به آن ها دست یابید.
اعتماد به نفس باور به قابلیت انسانی خویش است،
اینکه با هرآنچه در زندگی پیش آید روبرو می شوید، از عهده آن ها برمی آیید
و آنچه را که ضروریست انجام می دهید. کار بخصوصی نمی کنید،
این احساس، تمایل شما به عمل کردن است.
اگر به خود به عنوان یک انسان ایمان داشته باشید، فرقی نمی کند که با چه روبرو شوید،
در هر صورت تلاش خواهید کرد و آنچه را که می خواهید بدست می آورید.
این اعتماد به خویش اعتماد به توانایی بخصوصی در شما نیست،
مثل اعتماد به اینکه قاضی یا نوازنده خوبی هستید.
این اعتماد شما به توانایی خود برای عمل کردن است.
آیا متوجه تفاوت می شوید؟


نوشته شده توسط پاییز ارغوانی | نظرات دیگران [ نظر]
پنجره
سه شنبه 89 آبان 4 , ساعت 1:26 عصر

"به نام او که مهربان است و آرام دلهاست"

 این روزها دگر نمی دانم چه چیزی را دوست دارم و چه چیزی را دوست ندارم، آنچه از دوست داشتنم به یادم مانده نشستن کنار پنجره ایست که رو به تجلی تو باز می شود.
پنجره ای روی دیوار گلی خانه ای که در کوچه باغ سبز خداست...
گاهی که دلم تنگ می شود شاید این پنجره کوچک،بزرگ ترین خانه برای دلم باشد، آن قدر بزرگ که برای تمام تنهایی ام جا دارد و بزرگی غم هایم را می پذیرد!!
کنارش می نشینم و به بهانه همیشگی ام می گریم... .
اما امروز دلم بهانه همیشگی اش را ندارد، امروز حس غریب تری دارم، آن قدر غریب که هر چه دستانم را دراز می کنم به نوازش دستانت نمی رسد،
دلم آن قدر برایت تنگ شده که در این خانه بزرگ گم می شود.
می خواهم دوباره کنار پنجره بنشینم و آن قدر به آبی نگاهت چشم بدوزم که دوباره تا وسعت تنهایی ام پایین بیایی! یا تو آن قدر نزدیکی که نمی بینمت
و یا من آن چنان دور شده ام که نوازش دستانت را حس نمی کنم... .
همیشه کنار این پنجره می نشستم، ابر می شدم و تو می باریدی و من تک تک قطرات اشکت را دزدیدم، اما امروز می خواهم تو ابر شوی و من ببارم،
می خواهم خودم بر شوره زار دلم ببارم، آن قدر زیاد که تو تصور تعداد ابرهایش را نکنی!!
از پنجره نسیم خنکی صورتم را نوازش می دهد، به گمانم که آمده ای! باید مدادرنگی دلم را بردارم و برای قدم هایت یک رنگین کمان زیبا بکشم،
رنگی کمانی که بعد از باران دلم برایت می گسترد...!!!

                                                                                                                                                      س.ا

 

 سلام، متنه بالا از من نیست ولی با اجازه از صاحبش زدم روی وبلاگ که تعداد بیشتری از نوشته استفاده کنند،
و از نویسنده متن خیلی خیلی تشکر میکنم و...
                                                                              یاعلی

 


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
شاید شما هم شیاد باشید!
جمعه 89 مهر 30 , ساعت 11:14 عصر

آیا تا به حال فکر کرده اید که یک "شیاد" هستید؟

در روانشناسی اصطلاحی هست که به توصیف احساس موفقیت بیرونی می پردازد

در حالیکه در درون احساس می کنیم که استحقاق این موفقیت را نداریم.

این به این معناست که هرکاری هم که بکنیم باز احساس می کنیم که به نحوی کلک زده ایم.

می گوییم: " چه شانسی آوردم که این شغل نصیبم شد. حالا که این شغل را دارم،

ولی اگر قرار بود از اول شروع کنم، نمی توانستم کاری نظیر آن گیر بیاورم.

یک طوری خودش درست شد. " یا" واقعا نمی دونم که چطور اون قرارداد سنگین رو بستم،

اما فکر نمی کنم که همچین چیزی دوباره اتفاق بیفتد.

این واقعا یه شانس بود" یا" اگر مردم می دونستن که چقدر بی عرضه ام،

اصلا دوست نداشتن با من سروکار داشته باشن.

اگر رئیسم واقعا می دونست که قبلا چه کار می کردم، اصلا منو به حساب نمی آورد.

اگر مردم می دونستن که واقعا راجع به خودم چی فکر می کنم، دیگه به من احترام نمی گذاشتند.

" این را در روانشناسی " پدیده شیاد" می نامند.

گاهی احساس می کنیم مثل شیادها هستیم و این موقعی است که ظاهرا
چیزهایی به دست آورده ایم که انتظار داریم باعث اعتماد به نفس ما شوند،
ولی باطنا اصلا احساس اعتماد به نفس نمی کنیم.

فرقی نمی کند که در زندگی چه چیزی کسب کرده اید

اگر باطنا احساس حقیقی اعتماد به خویشتن را نداشته باشید،

آن دستاورد و موفقیت های ظاهری در واقع ارزش ندارند.

حالا شاید در مرحله ای نیستید که حقیقت گفته های مرا درک کنید.

شاید هنوز برای دستیابی به ثروت وموفقیت تلاش می کنید،

شاید هنوز از نردبان ترقی بالا می روید. و شاید با خود می گویید:

" اگر همه چیزهایی را که می خواهم، داشتم، حتما احساس اعتماد به نفس می کردم" .

خوب، خیلی مطمئن نباشید. همیشه با افرادی ملاقات و کار می کنم

که خیلی بیش از آنچه که می توانند خرج کنند پول دارند.

آن ها به همه چیزهایی رسیده اند که فکر می کنید باعث اعتماد به نفس و شادیشان می شود.

آن ها مشهورند، محترمند و حتی گاهی به حد پرستش مورد علاقه،

اما هنوز احساس اعتماد به خویش را ندارند.

آن ها به چه چیزی نیاز دارند؟ حلقه گمشده کدام است؟ ( ادامه دارد... )
                                                                 
  

                                                             برگرفته از کتاب دکتر باربارا دآنجلیس


نوشته شده توسط پاییز ارغوانی | نظرات دیگران [ نظر]
صدای آشنا
سه شنبه 89 مهر 27 , ساعت 3:45 عصر

"به نام دوستم"

سلام اونایی که دلتون به تلنگری بنده تا بشکنه و بغضتون بترکه.
سلام اونایی که فکر می کنین داشتن یه همراز از پیدا کردن هرچیزی تو این زندگی سخت تره... .
نیومدم که نصیحت کنم، نیومدم که بزرگ مآبانه حرف بزنم، نیومدم که از جنس بالایی ها از مهر بگم،
نیومدم که برای غم های دنیا، افسوس توخالی بخورم،
اومدم که از حس بودن بگم، از جنس متانت بیندیشم،
اومدم که از جنس عدالت مهربانی رو تعریف کنم، از جنس تلاش غصه ها رو پشت سر بذارم.
 
این، آغاز منه، این جا جولانگاه منه، این لحظه، حرف منه و این نوشته... .
دوست دارم نظرتونو بدونم، اندیشه تونو بخونم... نه!
اشتباه نکنین، این جا از جاهایی نیست که بیخودی براتون ادای دلواپسارو دربیارن.
این جا هرچیزی که شما بخواین نقش می بنده... . پس به اندازه ای که برای خودتون اهمیت قائلین،
زمانی رو که برای خوندن این نوشته گذاشتین، مهم بشمرین و خواسته ها و نظراتتون رو مطرح کنین... 

                                                                                                پاییز ارغوانی


نوشته شده توسط پاییز ارغوانی | نظرات دیگران [ نظر]
دوستت دارم
چهارشنبه 89 مهر 7 , ساعت 1:18 عصر

بگذار یکبار ساده بنویسم که دوستت دارم...
بگذار یکبار ساده بگویم که دوستت دارم ...
چه کنم که هر وقت خواستم برایت بنویسم دستانم به لرزه افتادو نگفتم که دوستت دارم...
این دل که گردیده این گونه پریشان خاطر امروز دوست دارد که فریاد زند دوستت دارد...
بیا و دست مرا بگیر و رد نکن این حس قلبیم را و تو هم یکبار بگو که دوستت دارم...
چه کنم که دیگر دوریت سخت گشته برایم، آخر که من دوستت دارم...
بشنو صدای این دل شکسته من را، ببین که چگونه برایت میگرید چون که دوستت دارد... 
در یک کلام به خدا دوستت دارم...


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
به یاد خدا و یاریش در دفاع مقدس
سه شنبه 89 شهریور 30 , ساعت 11:11 صبح

در حقیقت مالک اصلی خداست چند روزی این امانت دست ماست.
دلیل غربتشان،اهلِ خاک بودن ماست
نه بی ‌مزار‌شدن ها،نه بی پلاکی ها
به آسمان که رسیدندروبه ماگفتند:
زمین چقدرحقیراست،آی خاکی‌ها!

مناجات از صحیفه سجادیه
خدایا به من وظیفه ای داده ای که خودت آن را بهتر از من انجام می دهی ،قدرت تو برای این کار و تسلطتت بر من ،بیشتر از قدرت من است؛پس خودت کاری کن که من،این وظیفه را جوری انجام بدهم که تو را راضی می کند.هم تو راضی باشی هم من سلامت بمانم.

خدایا! من طاقت سختی زیاد ندارم و برای بلاهای تلخ ،خیلی صبور نیستم.خودت به تنهایی آرزوی مرا برآورده کن و هوای مرا داشته باش. حواست به من باشد.
در همه کارهایم هوای مرا داشته باش ؛چون اگر بسپاری دست خودم،درمانده می شوم و همان کاری را نمی کنم که مصلحتم باشد.
خدایا! کاری کن در همه احوالات ،محفوظ و پوشیده باشم؛دست نیافتنی باشم؛ در پناه و امان باشم.این کاری که گذاشته ای بر عهده من که برای بندگانت انجام بدهم؛خودت هم کمک کن که در آن موفق بشوم.اگر بدنم برای این وظیفه ضعیف است؛اگر به اندازه کافی قدرت ندارم،اگر جان و رمقم به این کار نمی رسد،تو خودت من را در این کار موفق کن.

خدایا هوای مرا داشته باش
دنیا برای وسعت بال تو تنگ بود
هرچند آرزوی پریدن قشنگ بود
گفتی که آسمان و زمین سخت کوچک است
ای کاش؛ آسمان بهشتم به چنگ بود
من پای درس عشق تو بی تاب میشدم
آن وقت ها که مشق شبت با فشنگ بود
در بزم عاشقانه آن روز های سبز
هر چیز غیر شهد شهادت شرنگ بود
کاش یادمان نرود برای آمدنش دعا کنیم.نه با زبان بلکه با دل دعا کنیم.این روزها مهدی را به مادرش قسم دهیم ،در نبودش تا صبح انتظار گریه و التماس و دعا کنیم.الهم عجل لولیک الفرج. نمیدانم اما یهو دلم گرفت از اینکه شیعه بی معرفتی براش بودم.از اینکه از قافله همه شیعه ها در رسیدن به هدفمون،رسیدن به خدا و رضایتش عقب افتاده ام و پناهی جز خدا ندارم.

خدایا من مومن به آنم که هر که دلش هوایی تو شد خودت هوایش را داری.
دلم خیلی برای دارالحجه و صحن انقلاب امام رضا،برای گنبد امام حسین و حضرت ابوالفضل و برای خاک های طلاییه تنگ شده. خوشا به حال شهدا که همیشه اونجا هستند.


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
پس از مدتها
سه شنبه 89 شهریور 30 , ساعت 9:32 صبح

به نام خدایی که مهربان ترین است

پس از مدتی باز بر این صفحه کلماتی را بر جای می گذارم
این روزها در روزهایی که به ظاهر تنهاترم باز قدم هایی برداشتم که از خدایی که مهربان ترین است دور گشتم اما امروز پشیمان تر از قبل به در خانه اش آمده ام تا بگویم که ای اله العالمین من بر سر قو لهایم هستم و دیگر دوست ندارم در کوچه پس کوچه های زندگی دوباره تو را گم کنم
ای عزیزترین مرا ببخش که تو خدای من و من بنده ی توام و چه کسی به جز خدا به بنده رحم می کنه
خدایا بدون تو هیچ آرامشی ندارم و زندگی برایم غیر ممکن است 
چون دلم برای یه جای زیبا خیلی تنگ شده این ابیات و میگذارم که:
دوباره مرغ روحم هوای کربلا کرد
دل شکسته ام را اسیر و مبتلا کرد
به سر رسیده صبرم به لب رسیده جانم
که هرچه کرده با من فراق کربلا کرد


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
از اهانت به قرآن تا...دلت پاک باشه
یکشنبه 89 شهریور 21 , ساعت 3:32 عصر

سلام.امروز برای فریاد دربرابر افرادی که در آمریکا به قرآن اهانت کرده اند می نویسم.فریادی که از درون جگرم را میسوزاند.آری وقتی ما که از خدا و توکل به خدا و اهل بیت دم میزنیم زمانی که اینگونه رفتار میکنیم و به خدا اعتماد نمیکنیم و به یاری هم برنمی خیزیم باید به این درد بسوزیم.اگر به خاطر این مصیبت روح از بدنم جدا شود چه رضایت کننده است اما هنوز تمام نشده...
آقا دلت پاک باشه این ظواهر چیه.ای بابا حضرت زهرا(س)دلش از همه پاکتره پس نباید چادر بپوشه.امام حسین تو پاکی رد خور نداره نباید امر به معروف و نهی از منکر کنه اونم به بهای چی؟ بهای دادن علی اصغر و عباس و و و و تا اسیری زینب و،حالا نمیخوایم بریم صحرای کربلا،میخوایم تو صحرای دلمون قدم بزنیم.یکی از رفقا بهم گفت از کربلا برگشتی نمیخوای بگی از کربلا چه خبر؟ بابا همه خبرها از دل ما شروع میشه.اینقدر عرصه را بر دلم تنگ کردن که مجالی برای موندن نیست.بابا خدا حق الله را میبخشه.کجای دنیایی،عدم وفای به عهد،امربه معروف و نهی از منکر نکردن،رعایت حجاب نکردن امانت داری نکردن،غیبت کردن، دروغ گفتن،و... حق الناسه.نمیدونم کجا را کم کاری کردم که دوستام ببخش و گذشت و از همه مهمتر وحدت را کنار گذاشتن.الان میگن نه بابا اینطوری که تو فکر میکنی نیست.نه این ماییم که ندیدیم فقط بقیه را دیدیم.آقا من هم تصمیم گرفتم مثل دوست هم شهریم نه اینوری باشم نه اونوری.با هر خط قرمزی یه بوق بزنم و راه خودم را ادامه بدم.اونقدر گفتیم دل مهمه که داریم ظاهرمون را از دست میدی. دل بدون ظاهر و ظاهر بدون دل چه ارزشی داره.نمیدونم چون بزرگتریم نباید ببینیم کوچکترها از ما یاد میگیرن و حرفهاشون حقه.
شهدا هم فقط میگن دلت پاک
باشه.میگه میخوام خودم بهش برسم باشه اما نه وقتی که همه پل های پشت سرت را شکوندی.از این جهان متدن حالم بد میشه وقتی بعضی ها واسه اینکه فکرشون باز شه...!!مانتوهای تنگ می پوشن...!!بعضی هام واسه اینکه قدشون بلندتر شه...!!مانتوهای کوتاه می پوشن...!!حالا اینا اصلاً مهم نیست!بیخودی گیر نده...!!مهم دله...!
دلت پاک باشه...!
و اِلا محرم و نامحرم نداره که...!!
کمک کردن هم که دیگه اصلا معنا نداره یعنی دوست ندارم حتی لفظی را که مثلا دوستام گفتن حتی به یاد بیارم.

خدایا همه را به خاطر رضای تو بخشیدم تو همه را راضی کن که به خاطر رضای تو مرا ببخشند.
راستی خدا جون حج یادت نره میدونی که امسال سال آخر دانشگاه و آرزوی من هم دیدار کعبه ات،اگر این فرصت را بهم ندی ممکنه دیگه گیر نیاد.

تمام راه ظهور را با گنه بسته ام
دروغ گفته ام که منتظرت هستم
با ایه همه خدایا شکر که تو خالق منی و من بنده ی روسیاه تو ،که پیش بندگان دیگرت آبرویم دادی.شکرت خدا

ساقی امشب آتشی دارد دلم                  شعله شعله اشک می بارد دلم
عشقم  امشب باجنون آمیخته                اشک های من به خون آمیخته
همچو موج آتشم سردرگمم                  نیستم گرچه میان مردمم   
خودنمیدانم کجایم کیستم ؟                   هستی ام رفته زدستم نیستم
من چه می گویم بهارم گم شده              زیردست و پا قرارم گم شده
ای دریغا عمق زخمم فاش نیست             شرح دردم کار کند وکاش نیست
از لب و دست هزاران چنگ و نی          آید آیا سوز دل ابراز  نی
شعر هم هر دم نوایی می زند               گاه گاهی دست وپایی می زند
سیلی طوفان و ساحل دیده ای ؟            ماهی افتاده در گِل دیده ای ؟
دیده ای پرهای درهم ریخته ؟               با سپیدی سرخ را آمیخته
سرو را گاه نشستن دیده ای؟               شاخه را وقت شکستن دیده ای ؟
سینه ام آتشفشانی میکند                    شعر اما بی زبانی میکند


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
به یاد کربلا
دوشنبه 89 مرداد 18 , ساعت 9:40 صبح

سلام.میخوام از شب قدر بگم.از شب قدر سال گذشته ای که برای من مشخص شد که تابستون امسال برم مشهد، برم کربلا.و حتی اینکه شب قدر امسال را توی طرح ضیافت شیراز باشم.شنبه قراره برم طرح ضیافت.یادمون نره شب قدر امسال را قدر بدونیم، البته خودم را میگم.اینقدر دلم برای کربلا تنگ شده که ...هر شب به یاد نماز صبح های حرم امام حسین (ع) بیدار میشم.

اما هنوز یه چیز تو دلم سنگینی میکنه

همه جا  بروم  به  بهانه  تو        که مگر  برسم در خانه  تو
همه جا دنبال تو می گردم       که تویی درمان همه دردم
  یا ابا صالح مددی مولا
نشوم به جز از تو گدای کسی       بی ولای تو من نکشم نفسی
که تو لیلای من مجنونی        همه  هست من دلخونی 
 یا ابا صالح مددی مولا
 اگرم  نبود  دل  لایق  تو       نظری که دلم شده عاشق  تو
به خدا هستی همه هستم        به تو دل بستم به تو دل بستم
   یا ابا صالح مددی مولا
دل خود زده ام گره بر در تو         چه شود که رسم بر محضر تو 
من نا قابل به تو دل بستم        نکشی  دامان خود  از  دستم
  یا ابا صالح مددی مولا

خدا جون دیدار کعبه ات را هم نصیبم کن آخه بزرگی تو از همه چیز بیشتره،هرچند بدی های من از کوه هم سنگین تره.


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
<      1   2   3   4   5   >>   >

درباره وبلاگ

از کربلا چه خبر!؟

مدیر وبلاگ : حامیدر[133]
نویسندگان وبلاگ :
دریا
دریا (@)[56]

گمنام
گمنام (@)[8]

مسافر (@)[2]

پاییز ارغوانی[5]
انیس (@)[1]


من حامیدر هستم.... دوست دارم عاشق خدا باشم اما نتوانستم ، دوست دارم گناه نکنم اما نتوانستم ، ودر آخر دعایم این است خدایا فرج آقایم را برسان.
فهرست اصلی
بازدید امروز: 0 بازدید
بازدید دیروز: 49 بازدید
بازدید کل: 240103 بازدید

لینک های روزانه

فهرست موضوعی

سلام، از کربلا چه خبر، چاه، کوچه .
نوشته های پیشین

یا حسین
ام ابیها
اباصالح
سیره عملی
زمستان 1387
پاییز 1387
لوگوی وبلاگ من

از کربلا چه خبر!؟
لینک دوستان من

►▌ استان قدس ▌ ◄
حامیان ولایت
.: شهر عشق :.
اصولی رایانه
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
امیدزهرا omidezahra
بازمانده تنهای تنها
درباره امام علی
بانوی بی حرم
در باره امام علی ( علوی ها)
ذاکر کربلا
بازمانده تنها
پرستو(منصور صابری)
نون و القلم
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
ستارگان صبح
حدیث نفس
مهدی باوری
انسانم آرزوست
وبلاگ نویس شهر ما
شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
سنگفرش خیال
نفس یار
بوی خاک
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
راز اشک
آوای دل(ایمان)
نسل واصل
مهدی روزبهانی
بیت العباس
دیدار
باران پشت شیشه است
حلبی آباد 316
فروزنده
به سرای خسته دلان خوش آمدید.....
مهندسی عمران
هیئت محبان الزهرا
حامد
خادم الحسین(هیئت)
سنگ صبور
مجنون الحسین
نجوای شبانه(مهدی)
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عطا
زیباترین شکیب
انا مظلوم حسین
بنیاد اینترنتی مهدی(عج)

از همه جا از همه چیز
سام سایت تبیان 1
بانوی بی حرم
حمید شرق
آرامش
صفحات اختصاصی

موضوعات وبلاگ

موسیقی وبلاگ

اشتراک در خبرنامه

 
کل یادداشت ها

پس از مدت ها
شهید صبوری
محرم
دلتنگی
جواد الائمه
عرفه...
امام رضا
می دونی دوست دارم...
ویژگی های عالم آخرت1
کربلا
سلام دوباره
التماس
تصمیم
یا علی
شعبانیه
[همه عناوین(200)][عناوین آرشیوشده]
طراحی شده توسط نو آوران پارس - با همکاری وب تولز ( خدمات وبلاگ نویسان )