سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چقدر خنده داره
چهارشنبه 89 تیر 2 , ساعت 9:10 عصر

چقدر خنده داره
که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می‌گذره!
چقدر خنده داره
که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می‌ریم کم به چشم میاد!  
چقدر خنده داره
که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت   می‌گذره! 
چقدر خنده داره
که وقتی می‌خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر می‌کنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما  وقتی که می‌خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!    
چقدر خنده داره
که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی می‌کشه لذت می‌بریم و از هیجان تو پوست خودمون نمی‌گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی‌تر از حدش می‌شه شکایت می‌کنیم و آزرده خاطر می‌شیم!
چقدر خنده داره 
که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه!
چقدر خنده داره
که سعی می‌کنیم ردیف جلو صندلی‌های یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما به آخرین صف نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم! 
چقدر خنده داره
که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی‌کنیم اما بقیه برنامه‌ها رو سعی می‌کنیم تا آخرین لحظه هم که
شده انجام بدیم!
چقدر خنده داره
که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور می‌کنیم اما سخنان قران رو به سختی باور می‌کنیم!
چقدر خنده داره
که همه مردم می‌خوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت برن!
چقدر خنده داره
که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال می‌کنیم به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا می‌گیره اما وقتی
سخن و پیام الهی رو می‌شنویم دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر می‌کنیم!
خنده داره
اینطور نیست؟
دارید می‌خندید؟
دارید فکر می‌کنید؟
این حرفا رو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاسگزار باشید که او خدای دوست داشتنی ست.
آیا این خنده دار نیست که وقتی می‌خواهید این حرفا را به بقیه بزنید خیلی‌ها را از لیست خود پاک می‌کنید؟ به خاطر اینکه مطمئنید که اونا به هیچ چیز اعتقاد ندارند.  
این اشتباه بزرگیه اگه فکر کنید دیگران اعتقادشون از ما ضعیف تره


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
بار الها
سه شنبه 89 تیر 1 , ساعت 12:12 عصر

به نام دوست که هر چه هست از اوست
من باز می نویسم که بگویم گنهکارم اما واقعا هستم چون دیگر خسته ام از دست خودم بس بگذارید اینگونه گویم...
بارالها...
اشک هایم جاریست و دلم خونست از این همه بی معرفتی ها
اما از بی معرفتی دیگران، دیگر نالان نیستم و امروز فریاد می زنم از تمام بی معرفتی هایم
بی معرفتی هایم نسبت به تو، تویی که همه کس من هستی...
خدایا بی تو هیچم و بی تو درمانده ام و می ترسم که بی تو زیر این همه بار له شوم
یارب تویی که همیشه دستم را می گیری و جز تو نمی خواهم کسی یاریم کند..

.


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
حق الناس
سه شنبه 89 خرداد 25 , ساعت 6:29 عصر

 سلام، من مسافرم نویسنده ی جدید وبلاگ از کربلا چه خبر. حالا مسافر کجا و چرا این اسم؟ بماند
خیلی وقته که دوست داشتم منم یه سهم کوچیکی تو این وبلاگ زیبا داشته باشم و بنویسم اما هربار دست به کیبورد بردم که بنویسم یه جورایی دلم
رضی نشد و حتی چندبار نوشتم ولی آخر کار نزدمش رو صفحه ی وبلاگ.
من میخام صفحه ی وبلاگ به غیر از اینکه جایی باشه که وقتی دلم از همه گرفت بیام تواین وبلاگ درد دلام رو بنویسم و حرفام رو به خدام بزنم یه
جایئم باشه که شاید بتونم یه چیزایی رو که شاید خودم هم زیاد دراون مورد اطلاعات نداشتم به بقیه بگم تا هم خودم استفاده کنم هم بقیه شاید ماهی
یکبار هم مطلب نزنم ولی لااقل شاید یه نفر استفاده کنه.
اولین مطلبی که میخام بنویسم حق الناسه. مطمئنم که حداقل حق الناس به گردن خودم یکی خیلی زیاده. و امیدوارم مطالبی باشه که مفید باشه و اگه
نبود به بزرگواری خودتون ببخشید.
سه نوع حق بر گردن انسانه. حق الله، حق فرد بر خودش، و حق الناس. هرچیز که حقى از مردم در آن باشد، درحیطه حق الناس قرار مىگیرد. تاکید اسلام بر رعایت حق الناس آنچنان زیاد است که مىگوید آنگاه که انسان از گناهان پیشین خود به درگاه الهى توبه مىکند، تا زمانى که حقوق ضایع کرده
مردم را ادا نکند، توبهاش پذیرفته نخواهد بود. یعنى خدا حق خود را در کوتاهىها و تقصیرها و اهمالها در شرایطى که نشانههاى ندامت واقعى در فرد
مسلمان آشکار شود، مىبخشد. اما حق مردم را در هیچ شرایطى نه.
رعایت حقوق مردم یا همون حق الناس در محل کار و کسب و در عرصه اجتماع شامل مصادیق مختلفى مىشود مثلا کسانى که حقوق شرعى خویش مانند
خمس و زکات را پرداخت نمىکنند به حق خود و دیگران و خصوصاً فقرا و نیازمندان تجاوز مىکنند.
خداوند متعال در آیات 35 و 34 سوره توبه به این حقیقت اشاره مىفرمایند: کسانى که طلا و نقره را ذخیره مىکنند و بخاطر دنیا دوستى آنها را در راه خدا انفاق نمىکنند را به عذاب دردناک بشارت بده، روزى که طلا و نقره هایشان در آتش گداخته شود و با آنها پیشانى، پشت و پهلوهایشان را داغ کنند
و فرشتگان عذاب به آنها گویند:
این است نتیجه ذخیرهسازى زر و سیم در دنیا و نپرداختن حقوق فقرا. اکنون عذاب آتش و سیم و زرى را که می اندوختید بچشید.

کمفروشى و گرانفروشى نیز از مصادیق بزرگ و رایج ضایع کردن حقالناس است که در سطح بسیار وسیعى حقوق عامه را مورد دستبرد قرار مىدهد
خداوند متعال حتى از این کار تعبیر به فساد فرموده است، در آیه 85 سوره اعراف در این باره آمده است:
کم نفروشید و گرانفروشى نکنید و در سنجش وکیل و وزن با مردم عدل و درستى پیشه سازید و کم فروشى در جنس و وقت و کار و... نکنید و در
زمین فساد ایجاد نکنید.
امام على(ع) درباره اهمیت توجه به حقوق مردم در خطبه 167 نهجالبلاغه مىفرمایند: هرکس حقوق بندگان خدا را بجای آورد در حقیقت حدود
خداوند را بجا آورده است.
رعایت حقوق مردم شامل مصادیق مختلفى مىشود از جمله در محل کار و تحصیل، در خانواده و در جامعه...
مثلا در خوابگاه های دانشجویی سرو صدای زیاد که باعث ایجاد مزاحمت برای دیگران می شود، یا استفاده از وسایل شخصی دیگران در صورتی که راضی نباشند و هر چیزی که به نحوی به حقوق سایر افراد برگردد حق الناس است.
استفاده کردن از وسایل عمومی ادارات مثل اتومبیل ها، منازل، رایانه ها، اوراق و دفاتر و سایر وسایل موردنیاز ادارات براى استفادههاى شخصى نیز
در حقیقت نوعى تجاوز به حقوق دیگران و بیتالمال و عدم رعایت عامه مردم است، یا مثلا در محیطهاى تحصیلى وقت گذرانى درکلاس، گرفتن وقت
اساتید به بهانههاى مختلف با بحثهاى شخصى و بیهوده، ایجاد مزاحمت و... از جمله مسایلى است که به حقوق دانش آموزان، طلبهها و دانشجویان
لطمههاى جدى وارد مىسازد.
گفتم هر چیزی که حقی از مردم در آن باشد در حیطه ی حق الناس قرار می گیرد. حتی کوچکترین چیزهایی که شما فکر نمی کنید که این هم جز حق
الناس باشد. یه داستان میگم:
روزی شخصی به دیدار دوست خود به خانه دوستش می رود و دوست خود را در حالی می بیند که یکی از دستهای دوستش قطع شده.
از او احوالش را می پرسد و وی جواب می دهد:
من در خواب بودم که در عالم خواب دیدم قیامت شده و زمان رسیدگی به حسابها و نوبت من شده در آن لحظه دیدم که شخصی به سمت من آمد و از من پرسد که آیا من را میشناسی جواب دادم خیر شما که هستید گفت: من صاحب همان باغی هستم که دیوار های آن از کاه و گل بود و تو یکی از کاه های آن را برداشتی و با آن دندان خود را تمیز کردی گفتم : خوب حالا باید چکار کنم جواب داد آمده ام تا آن یک عدد کاه را از تو بگیرم گفتم حالا من کاه از کجا گیر بیاورم جواب داد اگر اجازه بدهی من بجای آن یک عدد کاه یک انگشتم را روی شانه تو بگذارم و من هم با خوشحالی جواب دادم اشکال ندارد و آن شخص انگشتش را به روی شانه من گذاشت و من از خواب پریدم و از فردای آن روز درد شدیدی را روی
شانه ام احساس کردم و بعد از چند روز همان دست من چرک کرد و مجبور شدم آنرا قطع کنم
.
برداشتن یه کاه از دیوار شاید به نظر شما چیزی نباشد اما در آخرت بخاطر همان کاه هم بازخواست می شویم. پس ببینیم چقدر حق الناس گردنمونه.
مسخره کردن دیگران، غیبت، دروغ، تهمت، شایعه پراکنی درمورد دیگران وقتی که فقط شنیدیم و حتی خودمون هم مطمئن نیستیم، و ... . اونقدر زیادن که تو این صفحات جا نمیشن و حوصلمون از خوندنشون سر میره.
نمیدونم این مطلب تا چه حد مفید بود نمیشه یه مطلب رو خیلی طولانی کرد چون حوصله ی خوندنشون رو نداریم اما با یه کم گفتن از این موضوعات و
برای اینکه اطلاعاتتون بیشتر بشه می تونید کتاب هایی که در این زمینه وجود داره رو بخونید یا با یه جستجو تو اینترنت به مطالب خوبی دسترسی پیدا
کنید.
امان از هجر بی پایان مهدی
غروب جمعه و هجران مهدی
امان از روزی که افتد
بروی نامه ام چشمان مهدی
ببیند و با چشم گریان
بگوید این هم از یاران مهدی
اللهم عجل لولیک الفرج
یاعلی


نوشته شده توسط مسافر | نظرات دیگران [ نظر]
من و این دل هوایی
شنبه 89 خرداد 22 , ساعت 10:44 عصر

در عشق تو، حالى است که فانى شدنى نیست
وصفش نتوان گفت به کس، دم زدنی نیست

زیباتر از این نمیشه که فردای ِ روزی که از مشهد،پابوسی ِ امام رضا(ع) اومدی، سفر ِ کربلا،دیار ِ حبیب، جور شود!
این را گفتم که بدانم و مطمئن تر شوم، برات ِ کربلای ِ تک تک ِ زائران ِ امام حسین (ع) بلاشک از دست ِ مبارک ِ حضرت رضا (ع) امضا می شود...
و چه زیباست، و چه حیرانی است، وقتی برای بار ِ دوم آقا لطف و عنایتشان را نصیبت می کنند...
چه حس ِ زیبا و خودمانی ای داری...حس های نگفتنی...
انگار همین دیروز بود،در تب ِ دیدار و حسرت کربلایت می سوختم...(همین پست ِ قبل!)
شرمنده ام کردی آقا جان...همه اینا کرم ِ امام رضاس...انگار همین دیروز بود بهمن ماه توی هوای برفی کنار پنجره فولاد فقط خودم بودم و اون سفر فقط از خود آقا التماس میکردم که کربلا می خوام حالا خودش کرم کرد و خواسته ما را روی زمین نگذاشت .
امشب چقدر دلم آرام است و دلتنگ امام رضا. دوستت دارم آقا جان.
حالا هم توکل به خدا و به امید کرمت امام رضا اول میایم پابوس خودت برای تشکر و بعد هم خدا قسمت کنه بریم پابوس امام حسین.

تا نفس آید زدل خسته ام
من به در خانه تو بسته ام
تا که در این وادی عشق تو ام
دل به خدا از همه بگسسته ام
با دل بشکسته صدایت کنم
کن نظرى بر دل بشکسته ام
هر چه کنم گریه برایت کم است
تا به سر خوان تو بنشسته ام
در کنف و مهر تو مولا حسین
با ید و بیضاى تو وارسته ام
برده زکف تاب وتوانم حسین
عشق تو آرام دل خسته ام


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
باز می نویسم از یک احساس در قلبم که من را دیوانه کرده
یکشنبه 89 خرداد 9 , ساعت 10:3 صبح

سلام. دوست نداشتم ...راستی چقدر سخته وقتی داری به نهایت این میرسی که دیگه باید نا امید شد اما همیشه تو دلت یه حسی هست که تا خدا هست از هیچ چیز نباید ناامید شد. آره چقدر شیرینه که هنوز یه کسی را داری که بهش امید داشته باشی.وقتی میبینی که بهت میگن صبر داشته باش اما تو میبینی روز به روز به سمت این میره که باید صبرت بی نتیجه بمونه اونوقته که دوست داری بگی دیگه جایی برای امید نیست .اما هنوز دلت میگه خدا هست پس امید هست .دوست درای بگی خسته شدی از این همه صبر...اما خودم هم دیگه نمیدونم.کاش خدا نشونم میداد اون مصلحتی را که در پشت چشمان گریان و غم دار شبانه ام پنهان است.غمی که تا عمق وجود پنهان است..خدایا من مومنم به آنکه هر که دلش هوایی تو شد تو هوایش را داری

ای کاش کودک بودم ،

تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی روی دیوار بود.....

ای کاش کودک بودم ،

 تا از ته دل می خندیدم ، نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم ....

 ای کاش کودک بودم ،

تا در اوج ناراحتی و درد ، با یک بوسه همه چیز را فراموش می کردم.....

ای کاش....

دلی دارم پر از غصه پر ازغم
دلی دارم مثه بارون و شبنم
دلی دارم مثال شیشه خورده
نزن دست بر دلم می پاشه از هم


نوشته شده توسط گمنام | نظرات دیگران [ نظر]
باز هم این دلم دلتنگه
سه شنبه 89 خرداد 4 , ساعت 10:36 صبح

 سلام.توی یکی از نظرات شعری نوشته شده بود که خواسته شده بود بزارم صفحه اصلی وبلاگ.  
.ترانه ای فقط برای خدا.
همین شب پیش بود که در خوابم
                تو آمدی و گفتی:گرفتارم!
          تبسم شیرینت ای خدای عزیز
          به من نهیب زد که بیدارم
        همین شب پیش بود که آمدی چون نور
                برای اینکه از شب سیاه دست بردارم
       تو لبخند میزدی به زیبایی
      جوانه زد مهر تو به افکارم
    خدا!....آهای خدا که آرام میگفتی
           برای من ترانه،ای خدای خندانم!
      چه خوب بود همان وقت زل زدنت
      به صفحه ی بی قرار و خیس چشمانم
                 چه خوب بود که به فرشتگان گفتی:
                 ببین چه بی قرار شده اشک انسانم!!
       و باز با تبسم تو خواب روشن شد...
        که من قداست نور را خوب میدانم...
                         تو آمدی و بعد هم گفتی:
                         بیایم و کابوسهات را بترسانم؟
                 بیایم و تا عرش تو راببرم؟
                 تو را غریبانه ،تو را دوست می دارم...
         و بعد با لهجه اشکها گفتی:
         اگر بخواهی اصلا دلت را خودم نگه دارم؟
       باشد اگر از زمانه دلت پر است
        از کار،کل زمانه را بیاندازم؟....
             اگر بخواهی همین روزها دیگر..........
              تو را از این زمین سیاه بردارم....
        اگر بخواهی میایم کنار خودم
        برای تو آدم تنها خانه میسازم.......
                و گفتی و گفتی که باز.....خوابم برد.....
            چرا چرا خدایا........چرا؟.......
               .......نمیدانم....................
                                                                 نازلی
و یک عذر خواهی از طرف دریا به خوانندگان وبلاگ چون مدتیه با این کامپیوتر نه میتونم عکس بزارم نه رنگ نوشته هام را تغییر بدهم.


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
هوای گریه
شنبه 89 خرداد 1 , ساعت 9:6 صبح

غم عشقت بیابان پرورم کرد
هوای بخت، بی بال و پرم کرد
به ما گفتی صبوری کن صبوری
صبوری، طرفه خاکی بر سرم کرد
مو که افسرده حالم، چون ننالم
شکسته پر و بالم، چون ننالم
همه گویند فلانی ناله کم کن
ته آیی در خیالم، چون ننالم
به دادم برس ای اشک
دلم خیلی گرفته
نگو از دوری کی
نپرس از چی گرفته
 دلم گرفته، خیلی. می دونم این جمله خیلی خیلی تکراریه. روزانه خیلی از زبون این و اون میشنویم.
ولی به خدا در مورد من این دفعه حقیقت داره.
باور کن دارم از ترس و دلشوره می میرم. چرا؟ نمی تونم بگم . لااقل الان نمی تونم.
حسی که اگه مواظب نباشی، ممکنه به یجور حس "بیهودگی" منجر شه یا خدایی نکرده....
نمی دونم - واقعا ً نمی دونم...
خدایا کمکم کن که جز تو کسی رو ندارم و البته که "حَسبُنا الله و نِعمَ الوکیل"
دوباره مرغ روحم هوای کربلا کرد
دل شکسته ام را اسیر و مبتلا کرد
ز سر گذشته اشکم به لب رسیده جانم
که هر چه کرد با من فراق کربلا کرد
فدای آن شهیدی که زیر تیغ قاتل
سرش بریده گشت و به شیعیان دعا کرد


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
سهم
سه شنبه 89 اردیبهشت 28 , ساعت 12:17 عصر

به نام خدای مهربانی ها
اون روز می خواستیم شروع کنیم اما نیاز به حرفی داشتیم که توشه راهمون باشه، پس سراغ قرآن رفتیم تا خدا نصیحتمان کند و او نیز چنین فرمود:

همانگونه که آیات ما را فراموش کردید فراموش می شوید

شاید به ظاهر آن چیزی نبود که ما می خواستیم اما ما از خدا نشانه های زیادی دیده بودیم و ندیده گرفتن اونها بی معرفتیمان به خدا بود پس این جمله شد توشه راه و شروع کردیم و اولین قدم در شبی تاریک شروع شد...
خیلی ها زحمت کشیدند و سختی ها زیاد بود ولی شیرین، آنقدر شیرین که امروز جدا شدن از آنها خیلی سخت است ولی خدا باز نشانه هایش را به ما نشان داد و در نهایت کوچه های انتظار شکل گرفت و در این کوچه ها و در کنار هم روز ها را گذراندیم، مهمانانی داشتیم از تهران و قم و جبهه ها 
آری شهدا هم آمدند و شبی را کنارشان گذراندیم حال آرزویمان اینست که مهدی زهرا نیز به ما سری زده باشد...
 دیشب با این کوچه ها وداع کردیم اما وداعی سخت و دلسوز به امید اینکه باز بتوانیم از سرمایه وجودمان چیزی را خرج و فدای اهل بیت کنیم و در نهایت در راه آنها از این دنیا رخت برببندیم
و امروز شما بگویید، شمایی که زحمت کشیدید و هم شمایی که به این کوچه ها سر زدید بگویید که از این شبها چه سهمی را برای خود برداشته اید و نیز چه حرفی ماند که نزدید

الا ای چاه  یارم را گرفتند
گلم، عشقم، نیازم را گرفتند
میان کوچه ها با ضرب سیلی
همه دار و ندارم را گرفتند


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
یا حق
یکشنبه 89 اردیبهشت 26 , ساعت 10:16 صبح

به نام آنکه مارا آفرید و به ما آموخت که در سختی ها اوست پشتیبان و به ما گفت که فراموش می شویم اگر آیاتش را فراموش کنیم
امروز با قلبی آرام و روحی راحت مینویسم تا در نوشته هایم یگویم که خدایا به حق در سختی ها تو ما را در آغوش میگیری و تو در برابر بی معرفتی هایمان معرفت نشان می دهی پس باید گفت که راضیم به رضای تو ای رب العالمین...
صدایت می کنم نه فقط برای آنکه عجابت کنی بلکه برای اینکه هیچ صدا زدنی به زیبایی خواندن و صدا زدن تو نمیشود

یا حق


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
نامه ای به مادرم
چهارشنبه 89 فروردین 25 , ساعت 6:12 عصر

دلی دارم پر از غصه پر ازغم
دلی دارم مثه بارون و شبنم
دلی دارم مثال شیشه خورده
نزن دست بر دلم می پاشه از هم

امروز دلم خیلی گرفته بود .از صبح که اومده بودم پیش بچه ها دوست داشتم این شعر را بخونم هرچند تو دلم زمزمه می کردم اما برای اینکه کسی نفهمد به زبون نمی آوردم.جالبیش اینجا بود که پنج دقیقه هم نشده بود که دیدم با دستان یک نفر دیگه داره روی صفحه ی کامپیوتر نوشته میشه .گریه ام گرفته بود.یعنی دلم داشت گریه میکرد. قطره قطره ی اشکهام روی دلم لبریز شد و ...
اونقدر بغض گلوم را گرفته بود که احساس میکردم دارم خفه میشم. آخه مگه میشه با فرزند آخرین پیامبر، با نور چشم پیامبر این چنین رفتار شود. حال که او پدرش را از دست داده و تسکین دهنده ای نیست تا او را آرام کند با این وجود اطرافیانش، نزدیکان در زمان پدرش، به جای اینکه التیام بخش درد بی پایانش باشند
نمکی بر زخم های کهنه اش شده اند. نه، باید بگویم دردی بر دردهایش شده اند و حال حتی از حضور فاطمه(س) در خانه ی خودش ناراحتند. و چه درد بزرگی که با آخرین بازمانده ی پیامبر چنین رفتار می کنند تا بیت الاحزانی در خفای دل مردم بسازد. گوش بسپارید این کلام بیت الاحزان است
.
گمان مبرید که بیت الاحزان جایی در مدینه بود و بعد از چندی در ذهن کند تاریخ مدفون شد. نه، بیت الاحزان میلیون ها فریاد است که به گستره ی تاریخ پیش می رود. بیت الاحزان بازتاب   آینه ی ولایت است که در مدینه فقط آن را شکستند و بس؛ اما هر قطعه شکسته آن در تاریخ به آینه ی دیگری بدل شد و چون آن را شکستند به چندین آینه دیگر....
کاش در دلم بیت الاحزانی جاویدان باشد که نبودن مادرم در کنارم را فریاد زنم.تا کسی پیدا شود و بفهمد حضرت زهرا تنها مادر سادات نیست،بلکه مادر همه است .کاش مادر من هم باشد...
کاش...
اونقدر دلم از دنیا گرفته که دیگه نمیخوام ادامه بدم.
کاش...

الهی من لی غیرک
در آخر
خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
ز غم های دگر جز نور عشق خود رها کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن

دوستت دارم مادر
ببخش اگر گنهکارم اما جز خدا و غم خانه ات جایی ندارم
امضاء : دریا


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

درباره وبلاگ

از کربلا چه خبر!؟

مدیر وبلاگ : حامیدر[133]
نویسندگان وبلاگ :
دریا
دریا (@)[56]

گمنام
گمنام (@)[8]

مسافر (@)[2]

پاییز ارغوانی[5]
انیس (@)[1]


من حامیدر هستم.... دوست دارم عاشق خدا باشم اما نتوانستم ، دوست دارم گناه نکنم اما نتوانستم ، ودر آخر دعایم این است خدایا فرج آقایم را برسان.
فهرست اصلی
بازدید امروز: 20 بازدید
بازدید دیروز: 12 بازدید
بازدید کل: 245549 بازدید

لینک های روزانه

فهرست موضوعی

سلام، از کربلا چه خبر، چاه، کوچه .
نوشته های پیشین

یا حسین
ام ابیها
اباصالح
سیره عملی
زمستان 1387
پاییز 1387
لوگوی وبلاگ من

از کربلا چه خبر!؟
لینک دوستان من

►▌ استان قدس ▌ ◄
حامیان ولایت
.: شهر عشق :.
اصولی رایانه
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
امیدزهرا omidezahra
بازمانده تنهای تنها
درباره امام علی
بانوی بی حرم
در باره امام علی ( علوی ها)
ذاکر کربلا
بازمانده تنها
پرستو(منصور صابری)
نون و القلم
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
ستارگان صبح
حدیث نفس
مهدی باوری
انسانم آرزوست
وبلاگ نویس شهر ما
شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
سنگفرش خیال
نفس یار
بوی خاک
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
راز اشک
آوای دل(ایمان)
نسل واصل
مهدی روزبهانی
بیت العباس
دیدار
باران پشت شیشه است
حلبی آباد 316
فروزنده
به سرای خسته دلان خوش آمدید.....
مهندسی عمران
هیئت محبان الزهرا
حامد
خادم الحسین(هیئت)
سنگ صبور
مجنون الحسین
نجوای شبانه(مهدی)
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عطا
زیباترین شکیب
انا مظلوم حسین
بنیاد اینترنتی مهدی(عج)

از همه جا از همه چیز
سام سایت تبیان 1
بانوی بی حرم
حمید شرق
آرامش
صفحات اختصاصی

موضوعات وبلاگ

موسیقی وبلاگ

اشتراک در خبرنامه

 
کل یادداشت ها

پس از مدت ها
شهید صبوری
محرم
دلتنگی
جواد الائمه
عرفه...
امام رضا
می دونی دوست دارم...
ویژگی های عالم آخرت1
کربلا
سلام دوباره
التماس
تصمیم
یا علی
شعبانیه
[همه عناوین(200)][عناوین آرشیوشده]
طراحی شده توسط نو آوران پارس - با همکاری وب تولز ( خدمات وبلاگ نویسان )