تو دعا کن که من بمیرم |
پنج شنبه 89 فروردین 19 , ساعت 9:19 عصر
به نام رب العالمین انگار فراموش کرده ام که چگونه سخن دل باز گوکنم اما دلی آکنده از درد روزی باز سخن را شروع خواهد کرد ولی امروز و یا این روزها درد دلها چیزی فراتر از حرف های ماست. آخر دل چیزی را احساس می کند که درک کردنش برای آدمی خیلی سخت است آری دوباره یک درد، آن هم دردی که تحملش سینه آسمان را می شکافد و پای مردی را می لرزاند، پای مردی که قدمهایش رعشه بر اندام عالم می اندازد، مردی که محبت و خشم هر دو در جلوی او کم آورده اند، اما چیزی نماده تا خبری کمر او را خم کند و پایش را بلرزاند... چه خبر است؟ این روزها و اینبار، در مدینه چه خبر است...؟ این مرد کیست که همسری اشک های مظلومانه اش را برای شفای خود جمع می کند ... او کیست...؟ آری او همسر ناموس خداست اما این روزها آغوش او مهد اشک های فرزندانش می باشد، اما او کجا بگرید؟ او به کجا روی آورد و ناله اش را به کجا برد تا جز خدا کسی نشنود ، آخر عشقش و تمام هستی اش در میان بستر با پهلویی شکسته خوابیده است او چگونه بگوید این درد دل را و به که بگوید...؟ ای آسمان تو نیز نفهمیدی درد ابوتراب را، درد نوازشگر یتیمان را... تو نفهمیدی که با رفتن زهرا، علی باز یتیم می شود... آخر او چه گوید به پیامبرش و به برادرش... او چگونه گوید به رسول خدا که به امانتش در کوچه ها سیلی زدند و در میان در و دیوار پهلویش را شکستند و محسنش را کشتند،و چگونه گوید که در میان کوچه با غلاف شمشیر دست ناموسش را شکستند ... آری او تنها از زهرا یک خواهش دارد و آن اینست سو سو می زنی ای شمع محفل من همچون سینه تو میسوزد دل من تا که زانوی خود ز غمت در بغل بگیرم زهرا لب بگشا تو دعا کن که من بمیرم
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
آوای بیقراری دل |
پنج شنبه 89 فروردین 19 , ساعت 2:1 عصر
در حقیقت مالک اصلی خداست چند روزی این امانت دست ماست گریه ها امانم را بریده اند. می خواهم حرف بزنم. دلم آنقدر گرفته است، که می خواهم به اندازه هزار قرن گریه کنم. حس می کنم جایی از قلبم سوراخ شده است.خسته از تو نیستم . خسته از هیچ کسی نیستم. خسته از دوستی ها و دشمنی ها نیستم. خسته از این همه دوری هستم. فاصله آدمها نسبت بهم آنقدر زیاد شده است، که گویی کسی، کسی را درک نمی کند . یا باید مثل همه باشی ، یا اگر مثل کسی نباشی.... دلم گرفته است. از خودم. از خودم، که می ترسم مثل دیگران باشم. هوای درونم دلتنگ است . دلتنگ. آنچنان دلتنگم که می خوام فقط سکوت کنم سکوت .سکوت. سکوت گاهی وقتها سکوت همه چیز است. گفته ها سیاهی دفترند. سکوت شرح دلتنگی های من است .نمی دانم اما شاید دنیا را بهانه ای قرار دادم برای دلتنگی هایم از دوری، اما از این سکوت دلتنگم.دلتنگ جایی که سکوت شکسته مرا بفهمد.جایی که آشناست شاید از همه جا آشنا تر و به قول شهید آوینی:(من از یک راه طی شده، با شما حرف میزنم.زندگی مرا به راهی کشانده است که عمیقا بپذیرم که تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمیشود.سعی کردم که خودم رااز میان بردارم تا هر چه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار ماندهام.) می خواهم هر چه و هر کجا هست خدا باشد.می خواهم تنها یک جا باشم اما با تمام وجود آنجا باشم آری جایی که تنها خدا در آن خانه دارد شاید در دل شکسته خودم. پروردگارا! خواسته ام در این جایگاه ،یعنی جایگاه بنده فقیر، این است که: گناهان گذشتهام را بیامرزى، و در باقیمانده عمرم مرا از گناه بازدارى، خدایا میدانم که از همه انسان ها بدترم و بیشتر گناه کردم اما به جز خانه تو ملجاءی برای من نیست پس به سوی تو روی آورده ام .بنده ای که شاید از نظر همگان بد است به نظر دیگران خیلی ساده هست نمیدانم شاید به نظر دیگران بدبین است اما جز خدا کسی را ندارد؛ جز قلب شکسته اش خانه ای ندارد و نمی خواهد داشته باشد.و جز خدا کسی را دیگر دوست ندارد.هر چند بدم اما به خوبی خود مرا ببخش.خدایم که جز تو کسی را ندارم هرچند بنده ی گنهکاری هستم اما پناهگاهم خانه ی توست که درب هایش به روی همگان گشوده است.
تا لحظه ظهور شما گریه می کنم در رو به روی آیـنـه ها گریه می کنم یک روز در غریبی تان ذوب می شوم یعنی تمـام داغ تـو را گریه می کنم یک جمعه از شروع سحر با نبود تو یک ریز تا نماز عشاء گریه می کنم رنگ تمام زندگیم جور دیگری است در سایـه نگـاه تـو تـا گریه می کنم هر چند کـم، شبیـه تـو در گوشه دلم من هم برای کرب و بلا گریه می کنم دارد غـروب می شود امـا، نـیـــامدی یا می کنی طلوع، و یا گریه می کنم این جمعه هم نیامدی و قول می دهم تـا جـمـعه ظـهـور شمـا گریـه می کنم
نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
من و این دل هوایی |
شنبه 88 اسفند 29 , ساعت 4:13 عصر
سلام.اول از همه دوستام می خوام که لحظه ی سال تحویل همه را دعا کنند و برای شفای بیماران هم همینطور.برای قلب من هم دعا کنید.قبلن ها فکر میکردم وقتی دلت میشکنه کاری به قلب جسمانیت نداره اما مثل اینکه اشتباه فکر میکردم.امروز حتی به زور نفس میکشیدم.هنوز توی قلبم احساس درد میکنم.اما میدونم یه دوا براش کافیه.بشنو و نگاه کن دلت میاد کبوترات تو حرمت پر نزنن ؟ به سایه بون دستای مهربونت سر نزنن ؟ میدونی میخوام چیکار کنم ؟ میدونی میخوام کجا برم ؟ میخوام برای کفترا یه خورده گندم ببرم اونجا که گنبدش طلاس با کفتراش پر بزنم دوسش دارم اماممه در خونه شو در بزنم بعضی شبا تو خونه مون بابام به مادرم میگه میخوام برم امام رضا به خدا دلم تنگه دیگه بابام میگه امام رضا مریضا رو شفا میده دوای درد مردمو از طرف خدا میده میخوام برم به مشهد و یه هفته اونجا بمونم تو حرم امام رضا نماز حاجت بخونم بهش بگم امام رضا مریضا رو شفا بده دوای درد مردمو از طرف خدا بده میخوام بیام به مشهدت ، طواف کفترای گنبدت براشون یه کیسه گندم بیارم ، خبر از دردای مردم بیارم بهشون بگم برام دعا کنن اونقدر تا که تو رو رضا کنن
امسال که قسمت ما نشد که سال تحویلی حرم آقام امام رضا باشیم.اما از همین راه نسبتا دور بهش یک سلام خالصانه میکنیم تا ان شاء الله به همین زودیها قسمتمون بشه دوباره بریم توی ایوون طلا و ... دیگه قلبم بهم اجازه نمیده ادامه بدم.نمیدونم چرا چشمام هم بارونی شده. اللهم عجل لولیک الفرج الهی و ربی من لی غیرک التماس دعا
نوشته شده توسط گمنام | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
چقدر خوب است که تو را دوست دارم خدا |
سه شنبه 88 اسفند 25 , ساعت 4:29 عصر
پارسال برای عید بود که این پست را زدم در وبلاگ خودم که: سلام،امروز روز عیده ،روزی که خیلی ها منتظر اومدنش بودن، خودشون را از چند هفته قبل آماده کردن، خونه هاشون رو تمیز کردن یا به قولی خانه تکانی. اما شاید یادم رفته امروز جمعه هم هست. منم مثل دوست هام خسته شدم از اینکه بخوام بگم ای کاش....اما مثل اینکه باید دوباره بگم.ای کاش همونقدر که منتظره اومدن عید بودیم ،منتظر اومدن یوسف زهرا هم بودیم، فکر کنم روز اومدنش عید بزرگی داشته باشیم.کاش همونطور که خانه تکانی میکردیم ،حداقل یه امروز رو خونه دلمون رو صفا میدادیم تا همه چیز هایی که باید ازش پاک شه رو پاک کنیم و یه گل زیبای یوسف زهرا برا همیشه توش بزاریم. به امید اینکه امروز روز ظهور باشه یا امسال سال اومدن آقامون.ان شاء الله ندبه یعنی شکایت از جدایی ها امسال سفره هفت سینمون رو یه جا دیگه پهن کنیم .عید اصلی در راهه با اومدن آقا
و امسال باز دوباره تمام شد اما مولایمان ظهور نکرد .نمیگویم نیامد چون این ماییم که او را نمیبینیم اما او در همین الان در همین نزدیکی هاست.امسال هم داره تموم میشه!امسال هم دوباره می خواهم با تو شروع کنم یا مولانا یا صاحب الزمان یعنی امسال هم گذشت و ای کاش میفهمیدم که ایا تونستم رضایتت رو بدست بیارم خدایا!سال تموم شد و من هیچ کاری برای رضایتت انجام ندادم....نه مناجات...نه ملاقات....نه........... خدایا!امیدوارم سال جدید رو نه تنها برای من،بلکه برای تمام دوستام مبارک گردانی تا فقط محتاج تو باشیم و در این سال لحظه ای از یاد شما غافل نباشیم!آمین
نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
خدایا به دادم برس |
یکشنبه 88 اسفند 9 , ساعت 7:10 عصر
دوباره مرغ روحم هوای کربلا کرد دل شکسته ام را اسیر و مبتلا کرد ز سر گذشته اشکم به لب رسیده جانم که هر چه کرد با من فراق کربلا کرد فدای آن شهیدی که زیر تیغ قاتل سرش بریده گشت و به شیعیان دعا کرد
نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
دیر یا زود باید گذاشت و گذشت |
سه شنبه 88 اسفند 4 , ساعت 10:7 صبح
سلام.در ابتدا شهادت امام حسن عسکری(ع) را به فرزندش امام زمان (عج) تسلیت می گویم .و از آن نظر که نمی گویم همه اما خیلی از این افرادی را که در اطرافمون میبینیم اونقدر مشغله دارند که دیگه وقتی برای شنیدن حرف ها و ناراحتی های دیگران ندارن و اگر هم با هزار التماس باهاشون بتونی صحبت کنی با هزار تا منت باید مواجه بشی و دیگه وقتی برای خوندن مطالب طولانی ندارند ومیرم سر اصل موضوع چند مدتیه باز چند تا سوال دارم اما باز نمی دونم چه جوری باید از خدا جواب بگیرم.خدایا آخه این انصافه .چرا چیزی را که دوست داریم به خاطر سید نبودن نمیتونیم بدست بیاریم؟حالا از این هم زیاد ناراحت نیستم آخه شاید خود حضرت زهرا(س) این بنده گنهکار را قابل ندید آخه خیلی وقت ها با گناهاش دل بچه اش امام زمان (عج) را سوزاند.اما آخه خدا این انصافه که وقتی بگی مادرم حضرت زهرا(س) بعد دیگران بیان بهت بگن شجره نامه سیدیت کجاست و تو جوابی نداشته باشی چون سید نیستی.بعد دلت را بیشتر بسوزونند که خودت در عالم زر انتخاب کردی که سید نباشی.خدایا واقعا همین جوریه؟خدایا من که گفتم از همه چیز میگذرم اما از این یکی نه.از این که حضرت زهرا(س) را مادرم صدا کنم.حالا اگر خود حضرت زهرا(س) به خاطر گنهکاریم و بد بودنم نمیخواد من مادر صداش کنم بهم بگه تا از ناراحتیش دق بکنم.من تا آخر عمرم باز میگم که ائمه مثل خانوادم هستند و حتی خیلی خیلی فراتر از آن حالا بقیه هر چی میخوان بگن اما خدا در آن دنیا تو باید بین دل شکسته من و اونها قضاوت کنی.شاید هم حق با اونهاست و من دارم ناحقی میکنم پس خودت آرومم کن تا زمانی که خودت میگی.
عید غدیر که می شد، خیلی ها عزا می گرفتند. لابد می پرسید چرا؟ به همین سادگی که چند تا از بچه ها با هم قرار می گذاشتند به یکی بگویند سید. البته کار که به همین جا ختم نمی شد. ایستاده بودیم بیرون چادر یک دفعه می دیدیم چند نفر دارند دنبال یکی از برادرها می دوند، هی می گویند «وایسا سیدعلی کاریت نداریم.» و او مرتب قسم می خورد که «من سید علی نیستم ولم کنید» تا بالاخره می گرفتندش و می پریدند به سر و کله اش و به بهانه بوسیدن آش و لاشش می کردند و بعد هم هر چی داشت، از انگشتر، تسبیح، پول، مهر نماز تا چفیه و حتی گاهی لباس، همه را می گرفتند و از تنش به بهانه متبرک بودن بیرون می آوردند. جالب اینکه به قدری جدی می گفتند «سید» که خود شخص هم بعد که ولش می کردند شک می کرد و می گفت: «راستی راستی نکند ما سید هستیم و خودمان خبر نداریم؟» گاهی اوقات کسی هم پا پیش می گذاشت و ضمانتش را می کرد: «قول می دهد وقتی آمد تو چادر، عیدی بچه ها یادش نرود؛ حتی اگر یک سکه 20 ریالی باشد» و او می آمد سکه را می داد و غر می زد که «عجب گیری افتادیم بابا ما به کی بگوییم که سید نیستیم.» بگذارید و بگذرید ببینید و دل مبندید که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت.
نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
از این هجران بی دیدار دلگیرم |
سه شنبه 88 بهمن 27 , ساعت 3:33 عصر
سلام کمی خسته ام ؛از زیادی گناهان و ایجاد حجاب می نویسم ولی شاید با بغضی بنویسم که صدای هق هق آن ، در کوچه های انتظار آشنای توست زمان در گذر است ... چشمانم می لرزد اشکهایم لغزان لغزان روانه است ... سخت بی قرارم ... دیشب خواب مسجدت را دیدم.دویدم و دستانت را گرفتم.یادم نیست چه چیزهایی گفتیم تنها یادم ماند که پرسیدی در جبران گناهان حاضری چه کار کنی؟تنها یک جمله از جوابم در خاطرم مانده است و آن اینکه از خجالت از گناهانم در پیشگاه خدا حاظرم زمین باز شود و من را ببلعد. تو خندیدی و من باز تو را در بین جمعیت گم کردم. و باز چشمان من گریان شده است . آه از اینکه بگویم خسته ام از این گم کردن ها.بازگرد و بیا که باز دلم را سوزاندی و اگر به امید دیدن دوباره ات نبودم الان مرده ای بیش نبودم. چقدر انسان فراموشکار است و به درستی او را انسان نامیده اند.نامی از ریشه نسیان و فراموشی.آنقدر گرم زندگی دنیا شده ایم که تنها گاهی به یاد خدا می افتیم.ای کاش برعکس بود و فقط گاهی به یاد دنیا می افتادیم. من روی حرفم ایستاده ام تنها خدا اجازه بدهد.شاهرگ من ناقابل به پیشگاه توست. خدا کند که اگر قرار بر آمدن شماست قرار بر آدم شدن ما هم باشد.
کوتاه گفته های آیت الله بهجت در باره امام زمان * قلبها از ایمان و نور معرفت خشکیده است. قلب آباد به ایمان و یاد خدا پیدا کنید، تا برای شما امضا کنیم که امام زمان (عج) آن جا هست! * چه قدر بگوییم که حضرت صاحب (عج) در دل هر شیعه ای یک مسجد دارد! * خدا می داند در دفتر امام زمان (عج) جزو چه کسانی هستیم! کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز (روز دوشنبه و پنجشنبه) به او عرضه می شود. همین قدر می دانیم که آن طوری که باید باشیم، نیستیم! * آیا می شود رئیس و مولای ما حضرت ولیّ عصر (عج) محزون باشد، و ما خوشحال باشیم؟! او در اثر ابتلای دوستان، گریان باشد و ما خندان و خوشحال باشیم و در عین حال، خود را تابع آن حضرت بدانیم؟! * اگر اهل ایمان، پناهگاه حقیقی خود را بشناسند و به آن پناه ببرند، آیا امکان دارد که از آن ناحیه، مورد عنایت واقع نشوند؟! * با این که به ما نه وحی می شود نه الهام، به آن واسطه ای که به او وحی و الهام می شود توجه نمی کنیم؛ در حالی که در تمام گرفتاری ها - اعمّ از معنوی و صوری، دنیوی و اُخروی - می توان به آن واسطه فیض؛ حضرت حجّت (علیه السلام)، رجوع کرد. * راه خلاص از گرفتاری ها، منحصر است به دعا کردن در خلوات برای فرج ولیّ عصر (عج)؛ نه دعای همیشگی و لقلقه زبان... بلکه دعای با خلوص و صدق نیّت و همراه با توبه.
نوشته شده توسط گمنام | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
از شرمندگی بنده تا لطف خدا |
دوشنبه 88 بهمن 19 , ساعت 8:59 صبح
ای معبود من، تو را میستایم ـ و تو سزاوار هر ستایشی ـ بدان سبب که در حقِ من نیکیها کردی، و نعمتهای فراوان به من بخشیدی، و عطایای بسیار ارزانی فرمودی، و به رحمت خود مرا بر دیگران برتری دادی، و نعمت خویش را بر من تمام گرداندی. تو دربارهی من چندان خوبی و احسان کردهای که دست شکر و سپاس من از آن کوتاه است. تو پیش از آن که درخواست کنم، به من احسان فرمودی، و در همهی کارها از دیگران بینیازم کردی، و سختیِ بلا را از من دور ساختی. توی که هنگام ناچاری و بیچارگی، دعایم را به اجابت رساندی، و چون به پرتگاهِ گناه افتادم، دستم را گرفتی و مرا آمرزیدی و حقّ مرا از دشمنانم ستاندی. ای بخشندهی گناه من، اگر تو زشتیهای مرا از چشم مردم نمیپوشاندی، من از رسوایان بودم. ای آن که با یاری خود مرا توانای بخشیدی، اگر یاریام نمیکردی، از شکست خوردگان بودم؛از تو میخواهم که مرا ببخشای و بیامرزی؛ زیرا نه بیگناهم که روی عذر خواهی داشته باشم ، و نه گریزگاهی که بدان بگریزم. به درگاهت پناه پناه آوردهام، پس پناهم ده. از تو پناه میجویم، پس مرا خوار مساز. نیاز خواه تواَم، پس نعمت خویش را از من دریغ مدار. در تو آویختهام، پس دستم را رها مکن. خواهان لطف تواَم، پس نومیدم برمگردان. ای پروردگار من، تو را میخوانم، در حالی که درویشم و نالان و ترسان و نگران و بیمناک و فقیر، و از درگاه تواَم گریزی نیست.ای معبود من، پیش تو شکایت میکنم از ناتوانیام در شتاب ورزیدن به سوی وعدههایی که به دوستانت دادهای، و دوری گزیدن از چیزهایی که دشمنانت را از آنها ترساندهای، و شکایت میکنم به تو از فراوانی اندوه و وسوسه نَفسِ خویش. معبودِ من، تو مرا به نیّت بَدم رسوا نساختی، و به سبب گناهانم به ورطهی نیستی نینداختی. چون میخوانمت، پاسخم میگویی؛ اگر چه هنگامی که تو مرا به سوی خود میخوانی، درنگ میورزم. هر حاجت که خواهم، تنها از تو خواهم، و هر جا که باشم، راز دل با تو در میان میگذارم. جز تو را نمیخوانم و جز به تو امید نمیبندم.
پیوسته فرمانبردارم؛ چرا که هر کس شکایت پیش تو آورَد، آن را میشنوی، و هر کس بر تو توکل کند، به او روی میآوری، و هر کس در تو آویزد، او را رهایی میبخشی، و هر کس به تو پناه آورَد، غم و اندوهش را میبَری. پس معبود من، مرا به سبب اندک بودن سپاسم، از خیر آن جهان و این جهان محروم مساز، و گناهانم را که خود از آنها آگاهی، بیامرز. با این همه، اگر عذابم کنی، چه میتوانم گفت، که من ستمکارم، سهلانگارم، تبهکارم، گنهکارم، مقصّرم، لاابالی و غافل از بهرهی خویشم. اما اگر مرا بیامرزی، چه جای شگفتی، که تو مهربانترینِ مهربانانی. فراز هایی از دعای 51 صحیفه سجادیه سلام اول ببخشید اگر طولانی شد اما خداییش اونقدر پیشم قشنگ هست که نتونستم مختصر کنم.بزار اول یه درد دل با خود وبلاگ بکنم.بعضی از خوانندگانت بهم میگن چون متن هات طولانیه حوصلمون نمیشه همش را بخونیم یه خورده از اولش و یه خورده از آخرش می خونیم.اما من هنوز متن هام بلنده چون دل وبلاگ خط به خط اون نوشته ها را می خونه.چکار کنم که هر چه روضه در شرمندگی از خدا برای دلم بخونم کمه.از خودم هم دیگه خجالت می کشم.یه هفته بود همه درهای دنیا به روم بسته شده بود تنها به لطف خدا امید داشتم.هنوز اون در بود که روی پا نگهم داشته بود حالا همون در همه درها را باز کرده بود اما من روی شکرگذاری ندارم چرا که چقدر زود فراموش کردم .خدایا من بنده ضعیف درگاه تو ام.مرا به خاطر ضعف انسانی ام ببخش.
الهی انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین. الهی و ربی من لی غیرک
نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
سالار زینب |
پنج شنبه 88 بهمن 15 , ساعت 5:5 عصر
فقط خدا سلام. اگر خدا قبول کنه همه دوستان را تو حرم امام رضا دعا کردم.امروز اوده بودم تا از یک معجزه در بدو ورودم به حرم براتون بگم اما با چند تا پیامی که خوندم کلا منصرف شدم.به مادرم که گفتم مادرم گفت امام رضا دنبال بهونه است تا لطف خودش را با معجزه نشون بده .منم گفتم شاید اگر برای دیگران تعریف کنم بگن یه تصادف بوده اما به نظر خودم نه اونجا بود که در همان بدو ورودم که امام رضا دوباره آبروم را خرید فهمیدم که هنوز برای دلم روضه ی شرمندگی را کم خوندم تا از شرم ...نمی دونم چرا دلم از گفتن اون معجزه منصرف شد اما کار دله چیکار میشه کرد. آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان! قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران دوست دارم هر چی دارم بدم به راه تو حسین تا که سینه خیز بیام میون بین الحرمین
دوباره مرغ روحم هوای کربلاکرد دل شکسته ام رااسیرومبتلاکرد زسرگذشته اشکم به لب رسیده جانم که هرچه کردبامن فراق کربلاکرد
نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
تصمیم |
چهارشنبه 88 بهمن 14 , ساعت 4:18 عصر
به نام اوسا کریم با سلام من امروز روی صحبتم با تموم اوناییه که به وبلاگ ما سر میزنند پس اینبار هم خواهشا به حرفام گوش کنید... من هفته پیش رفته بود دومین سوگواره وبلاگنویسان عاشورایی، بعد از اون مراسم فهمیدم که ماها هنوز کاملا یاد نگرفتیم از امکانات موجود در راه خدا و اهل بیت استفاده کنیم دقیقا بر عکس دشمنان خدا و اهل بیت و نیز دیروز با دیدن یک نظر مطمئن شدم که ما کاری رو شروع کردیم خوب پیش رفتیم اما در پیشبردش به سمت جلو انگار کمی درجا زدیم بخاطر همین تصمیم گرفتیم تا حرف ها و دل نوشته هامون کامل تر کنیم اونم با اضافه کردن مفاهیم دقیق تر و نیز میخوایم که علاوه بر نوشته های قبلی به مفاهیم عاشوا و فاطمیه و... بپردازیم و امیدوار هستیم که در این راه نویسندگان دیگر وبلاگ و نیز شمایی که به ما سر می زنید و با نظراتتون ما رو یاری می کنید کمک کنید و از خدا هم خواستاریم بیش از پیش به ما کمک کند و راه درست را نشانمان دهد ، انشاالله خب، حال گوش دهید که صدای خواهر حسین دوباره از دشت کربلا می آید ، آری این صدا جگر ها را می سوزاند... دل غم، پرشد از غم از غم من سراپا سوخت غم در ماتم من از آن روزی که غم سوزد برایم غم غم هم فزون شد بر غم من فرارسیدن اربعین حسینی را بر تمام دستداران حضرتش تسلیت عرض می کنیم
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
|
درباره وبلاگ |
مدیر وبلاگ : حامیدر[133] نویسندگان وبلاگ :
دریا (@)[56]
گمنام (@)[8]
مسافر (@)[2]
پاییز ارغوانی[5] انیس (@)[1]
من حامیدر هستم....
دوست دارم عاشق خدا باشم اما نتوانستم ،
دوست دارم گناه نکنم اما نتوانستم ،
ودر آخر دعایم این است خدایا فرج آقایم را برسان.
|
|
فهرست اصلی |
بازدید امروز: 25 بازدید
بازدید دیروز: 12 بازدید
بازدید کل: 245554 بازدید
|
|
لوگوی وبلاگ من |
|
|
|