سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زینب در راه کربلا
چهارشنبه 88 بهمن 7 , ساعت 3:7 عصر

به نام او که دوستش داریم و او که بیش ازما دوستمان دارد
روزهایی که گذشت روزهایی بود که شایدقلبم شکست اما نه از کسی فقط از خودم واز خودم
اما امروز می خوام سخن از روزی بگویم که شاید چند صبح و چند شب دیگه بیشتر نمانده تا به آن برسیم آری روزی که یک عاشق بعد از چهل شب دوباره به معشوقش میرسد سخن از روزی که خواهری به برادر میرسد ، خواهر و برادری که عاشق یکدیگرند ، خواهری که رسالت برادر را ادامه داده، خانواده را به مقصد رسانده و پرده از چهره زشت ظالم برداشته است

حال این خواهر بعد از چهل روز به برادر رسیده است چه حرف هایی که این خواهر با برادر دارد و چه روزهایی را که این خواهر به شب رسانده تا به برادر برسد...
آری این خواهر که انقدر در این روزهای اندک پیر وخسته شده است زینب است او آمده تا اینبار بجای رگهای بریده بوسه بر قبر برادر زند از او بخواهد که برادر او را نیز ببرد که دیگر تاب دوری ندارد او خسته است دلش تنگ مادر است ،
او امروز تمام امانت های مادر را به صاحبانش رسانده است حتی آن پیراهن کهنه را بر تن حسینش کرده و امروز دوست دارد تا سرش را روی زانوان مادر قرار دهد...
آری اربعین در راه است این هم زینب است در راه کربلا...


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
دلتنگ تو ام امام رضا
یکشنبه 88 بهمن 4 , ساعت 3:36 عصر

سلام.امروز دوباره خبر از یک سفره.آری یک سفر اما کجا...
خدا جون هزار بار شکرت که اگر هیچ کس تو این دنیا به حرف ما گوش نمیکنه یه خدایی داریم که حرف دلمون را با گوش دل میشنوه و جواب میده. چیز زیادی نمی خوام فقط منو رها نکن .مثل غریبه ها به صورتم نگاه نکن. من میخوام زیبا بمیرم.عین عاشقا بمیرم.کربلا نشد الهی مشهدالرضا بمیرم.
نفسم به شماره افتاده، بی تاب شده ام.

گام هایم را سریع تر بر می دارم، طاقت از کف داده ام،
بغض گلویم را می فشارد

اشکهایم سرازیر می شوند، اشک هایم بی قرارتر از من هستند، چند روزیه که سر دعاها گریه ها هم آرومم نمیکنه.دعای کمیلی که همیشه آرومم می کرد باز بی طاقت ترم کرد و دوست نداشتم گریه هام را متوقف کنم
به هق هق می افتم:

دلم شکسته ، اونقدر که که حتی نمی تونم خورده شکسته ها رو کنار هم بذارم
از دست خودم ناراحتم ،
خیلی دلم شکسته
خیلی
مهربون خدا جز تو کسی رو ندارم ، میدونم مقصرم وبه حرفات گوش ندادم
اما اگه تو به حرفام گوش ندی کی رو دارم که بی منت سنگ صبورم باشه
وقتی درمانده وتنها میشم به تنها کسی که پناه میارم تویی
آی مهربون خدا
دنیا رو سرم خراب میشه وقتی بهم میگن .....
وقتی میفهمم برام عزت وآبرو جمع کردی
خدا تو بهتر از همه میدونی که من کی ام، !!!!!!!!!!!!!
تو میدونی تومیدونی اما نه به دیگران میگی نه به روی خودم میاری،خدا مهربونیت داغونم میکنه
خدااااااااااااااااااااااااااااااااا خیلی دلم برات تنگ شده خیییییییلییییییییییییی

با همه وجودم خیلی دوستت دارم آخه جز تو کسی رو ندارم
خدایا ببخش اگه بنده بدی برات هستم اما از ته دلم می خوام بنده و خاک پای ائمه ات باش.دارم میام امام رضا حاجتم را می دونی .هیچکس که برای حاجت من دعا نمی کنه پس خدا خودت برام دعا کن.
هر کس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا ،دوست جدا می شکند
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست
از دوست بپرسید چرا میشکند


اللهم عجل لولیک الفرج


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
دریا
یکشنبه 88 دی 27 , ساعت 4:45 عصر


غم عشقت بیابان پرورم کرد
هوای بخت، بی بال و پرم کرد
به ما گفتی صبوری کن صبوری
صبوری، طرفه خاکی بر سرم کرد
مو که افسرده حالم، چون ننالم
شکسته پر و بالم، چون ننالم
همه گویند فلانی ناله کم کن
ته آیی در خیالم، چون ننالم
خدا جون امروز خیلی دلم برات تنگ شده.خدا خیلی دلم گرفته از اینکه کسی درکم نکرد و باید از همه بکشم.اما خدا تو که درکم می کنی کافیه.خدا دوباره امروز برای کاری که داشتم انجام می دادم استخاره کردم چه خوب جوابی اومده بود.خدا جون وقتی تو اجازه دادی پس همه چی حله.

دلم گرفته از بغض هایی که توی گلوم بود و خوردمش .از اشک هایی که توی چشمام خشک شده بود.آخ که چقدر دلم می خواست گریه کنم.از اینکه از گناهام خسته شدم.دلم می خواست سرم را بزنم به دیوار. از خدا شرمنده هستم و از امام زمانم خجالت زده.آخه چطور می تونستم شاد باشم وقتی که با نهایت وجود دوست داری داد بزنی و بگی خدا شرمنده ام...شرمنده

بغض و دل تنگی سهم منه
سهم این دل خسته منه
این دل در به در خسته من
این دل غمزده ی من 
دیگه لبخند نمیزنه
عقل پرسید که دشوارتر از مردن چیست؟
عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است
الهم ارزقنی شهادت فی سبیلک

خدا جون دوستت دارم
                    امضاء: دریا


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
روی صدا کردن
سه شنبه 88 دی 22 , ساعت 5:32 عصر

به نام او
دیگر نمی دانست چش شده بود ،‏آخر احساس می کرد دلش گرفته اما نمی دانست که کجا بره شاید هم می دانست اما روی رفتن نداشت ، همه از کنارش می گذشتن اما در واقع نمی فهمیدنش ، شاید خودش هم خودش را نمی فهمید ،‏یه بار رو دوشش داشت سنگینی می کرد
،‏دلش خدا را می خواست اما روی صدا کردنش را نداشت آخر ...

می خواست فریاد بزند انگار او هم فریاد زدن را فراموش کرده بود ، به هیچ کس نگاه نمی کرد دوست داشت تا گوشه ای را پیدا کند تا مدتی را در تنهایی بگذراند اما این گونه تنهایی را دوست نداشت اما می دانست به آن نیاز دارد ، چه کند ؟ در میان زمین آسمان بود ای کاش از فراز آسمان دستی به دادش می رسید از زمین خوردن های بی خودی خسته بود و از عده ای ناراحت...

جز حضرت دوست کسی نمی توانست به دادش برسد اما او روی صدا زدنش را نداشت او کمک می خواست...



نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
خدا منتظر ماست
دوشنبه 88 دی 21 , ساعت 10:40 صبح

به نام خدا

می نویسم در حالی که دلم گرفته و دستانم آلوده به گناه است و بیش از قبل شرمنده خدا هستم...
اون شب هنگام خواب تصمیم داشت تا نیمه شب از خواب بلند شود سجاده ای پهن کند و دستانش را رو به آسمان بگیرد و خدایش را صدا زند اما وقتی ساعتش به صدا در آمد در کمال ناباوری آن را خاموش کرد و باز خوابید...
او می دانست که باید کاری انجام می داد اما باز خوابید که ناگاه در خواب کسی را دید، می شناختش در عینی که نمی شناختش ، شاید خودش بود اما می دید فردی را که انگار دستانش رو به آسمان است و صدای
اَلْعَفوَشْ گوشها را نوازش می داد آری او فردی را می دید که داشت خدایش را صدا می زد و شاید خود را دید که خدا او را صدا میزند و او خواب است
بلند شوید که عاشقی منتظر ماست، آری خدا منتظر ماست...
یاعلی


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
خدایا جز تو کسی ندارم....و نمی خواهم که داشته باشم
یکشنبه 88 دی 20 , ساعت 11:53 صبح

تا که بودیم نبودیم کسی
گشت ما را غم بی همنفسی
تا که رفتیم همه یار شدند
خفته ایم و همه بیدار شدند
قدر آیینه بدانیم چو هست

نه در آن وقت که افتاد و شکست

الهی و ربی من لی غیرک


نوشته شده توسط گمنام | نظرات دیگران [ نظر]
ای شبه فاطمه
یکشنبه 88 دی 13 , ساعت 2:24 عصر

به نام الله
امروز می نویسم با تمام قلبی که گرفته است از این دنیا ، از مردمانش و حتی از خودم
روزها بود که این دل اینگونه نشده بود اما امروز دلم تنگ است و این دل صاحبش را صدا می زند...
این روزها، قلبی آکنده از غم نظاره گر تاریخ است، تاریخی که بر روی نیزه هایش سرهایی دیده می شود... 
این روزها دختری در بیابان گم میشود ، صورتش کبود از سیلی دشمنان و دلش پر خون از دوری پدر
این روزها دختری در گوشه خرابه به وصال پدر می رسد و در آغوش پدر ، نه... ،در حالی که پدر در آغوش اوست بر زمین خرابه می آرامد...
چه دختری ، او که زاده کرامت است خود نیز کریم است و حال با قلبی گرفته از غم صدایش میزنم، ای بنت الحسین، ای شبه فاطمه مرا دریاب

و هنوز قلبهایمان گرفته از درد است دردی که تنها درمانش اوست آری اوست ...
و حال باز اینگونه صدا می کنم خدایی را که از رگ گردن به ما نزدیک تر است که
الهی و ربی من لی غیرک


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
ببار باران دلم هوای گریه دارد
سه شنبه 88 دی 8 , ساعت 9:24 صبح

سلام.امروز بعد از مدت ها اومدم تا بگم.اما از چی بگم؟راستشو بخواین نزدیک به یک هفته ای هست که دوست دارم این پست را بزنم اما به چند دلیل که مهمترینش خراب بودن کامپیوتر خونمون بود نتونستم .دفعه اول که خواستم شروع به نوشتن کنم؛می خواستم از عاشورا بگم و اینکه اگر توی شهر شما مثل شهر ما،دسته های زنجیر زنی و سینه زنی میان تو خیابون ها و به قول بعضی ها بابا چه خبره راه را بند آوردن .کلی کار داریم و این چه وضعیه...خوب آقایون هم مثل خانم ها بروند توی مسجد و عزاداری کنند ...این چه وضعیه سر خیابون ها آوردن.؟...

خوب دیگه چی .این دل ما شده ...نمی دونم اسم دلم را چی بزارم که هر کی از یه جایی کم میاره و به قول خودشون دلشون می گیره میان با دل ما یه همنوایی بکنن.باشه حرف های شمام روش اما بزار یه دلیل برات بگم اگر راضیت نکرد باز هم بگو که این مراسم های سنتی بده.فقط یک جمله و اونم اینکه اگر قرار باشه مراسم های محرم هم تنها به مساجد کشیده بشه(البته نظر خودم اینه که خانم ها حتما توی مساجد بروند) یهو دیدی چشم باز کردیم و ای دل غافل محرم اومد اما از شهرمون نه بوی محرم میاد نه صدای محرم میاد.درسته باید از این مراسم ها درس زندگی را بگیریم اما به قول رهبر عزیزمون بهتره که شکل سنتی مراسم ها و مداحی ها رو هم حفظ کنیم.
می دونم الان این نسل واصلی ها می گن دوباره این بچه های وبلاگ زیاد حرف زدن اما خداییش ما مثل شما بلد نیستیم ادامه مطلب بزاریم پس مجبوریم همه حرف هامون را یه جا بزنیم.آخه بعدش می خواستم از یکه بگم که نمیدونم کجای کربلا بهش سخت گذشت.وقتی جلوی برادرش حضرت علی اکبر را گرفته بود تا به جنگ نره یا وقتی که حضرت عباس از میدان برنگشت و به پدر گفت که من دیگه آب نمی خوام تنها به عمو بگو برگرد.یا وقتی پای برهنه توی بیابون ها می دوید
اما حرف کم کنم و تنها
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین(ع)
ببار باران که دلم هوای گریه دارد


نوشته شده توسط گمنام | نظرات دیگران [ نظر]
خدایی شد
سه شنبه 88 دی 1 , ساعت 11:0 صبح

به نام آنکه هر چه هست از اوست و ما هر چه داریم از او داریم

سلام، بعد از شاید یک هفته باز دستانمان روی کیبورد لغزید و شروع به نوشتن کرد...
امروز روز پنجم محرم است، و از دهه اول دیگر چیزی نمانده و نمی دانم که ما محرمی شده ایم یا نه، دیگری چیزی به عاشورا نمانده، چیزی نمانده تا زینب رگ های بریده حسین را ببوسد و ما هنوز محرمی نشده ایم .
گریه می کنیم ، سینه می زنیم اما هنوز نمی دانیم که چرا محرمی نشده ایم ، ولی بیاییم با دستان خالی خود، رو به درگاه خدا بنشینیم ، طلب بخشش کنیم و از او بخواهیم تا سوز دل و اشک چشم به ما دهد، از صاحب ماه بخواهیم تا کمکمان کند تا محرم را بفهمییم و درک کنیم و بگوییم که ما چشمی را که بلد نباشد گریه کند نمی خواهیم .
این شبها ، شبهای درد و دل است ، هم درد شدن با حسین زهرا و درد خود را گفتن است و ما باید چگونه این کار را بکنیم ...؟


باید جواب را در پیش درگاه خدایی جست و جو کرد که ما را دوست دارد ، بیاییم این شبها بندگی خدا را از حسین و اولادش بیاموزیم ،از حسین بیاموزیم که خدا را چگونه دوست باید داشت و چگون باید محرمی و خدایی شد.


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
به یاد مهربانیش
دوشنبه 88 آذر 23 , ساعت 12:56 عصر

از خودم دلگیرم، از این همه بی طاقتی، از دلشوره های با دلیل و بی دلیل، از انتظار به جا و بی جا، از صبر طولانی، از کلافه شدن از صبر طولانی، از کم تحملی و زود رنجی، از کم شدن حوصله ام،...

شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتی است که از روزگار هجران گفت
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه برید صبا پریشان گفت
من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب
که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت

مزن زچون و چرا دم که بنده ی مقبل 
قبول کرد به جان هر سخن که
جانان گفت


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

درباره وبلاگ

از کربلا چه خبر!؟

مدیر وبلاگ : حامیدر[133]
نویسندگان وبلاگ :
دریا
دریا (@)[56]

گمنام
گمنام (@)[8]

مسافر (@)[2]

پاییز ارغوانی[5]
انیس (@)[1]


من حامیدر هستم.... دوست دارم عاشق خدا باشم اما نتوانستم ، دوست دارم گناه نکنم اما نتوانستم ، ودر آخر دعایم این است خدایا فرج آقایم را برسان.
فهرست اصلی
بازدید امروز: 26 بازدید
بازدید دیروز: 12 بازدید
بازدید کل: 245555 بازدید

لینک های روزانه

فهرست موضوعی

سلام، از کربلا چه خبر، چاه، کوچه .
نوشته های پیشین

یا حسین
ام ابیها
اباصالح
سیره عملی
زمستان 1387
پاییز 1387
لوگوی وبلاگ من

از کربلا چه خبر!؟
لینک دوستان من

►▌ استان قدس ▌ ◄
حامیان ولایت
.: شهر عشق :.
اصولی رایانه
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
امیدزهرا omidezahra
بازمانده تنهای تنها
درباره امام علی
بانوی بی حرم
در باره امام علی ( علوی ها)
ذاکر کربلا
بازمانده تنها
پرستو(منصور صابری)
نون و القلم
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
ستارگان صبح
حدیث نفس
مهدی باوری
انسانم آرزوست
وبلاگ نویس شهر ما
شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
سنگفرش خیال
نفس یار
بوی خاک
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
راز اشک
آوای دل(ایمان)
نسل واصل
مهدی روزبهانی
بیت العباس
دیدار
باران پشت شیشه است
حلبی آباد 316
فروزنده
به سرای خسته دلان خوش آمدید.....
مهندسی عمران
هیئت محبان الزهرا
حامد
خادم الحسین(هیئت)
سنگ صبور
مجنون الحسین
نجوای شبانه(مهدی)
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عطا
زیباترین شکیب
انا مظلوم حسین
بنیاد اینترنتی مهدی(عج)

از همه جا از همه چیز
سام سایت تبیان 1
بانوی بی حرم
حمید شرق
آرامش
صفحات اختصاصی

موضوعات وبلاگ

موسیقی وبلاگ

اشتراک در خبرنامه

 
کل یادداشت ها

پس از مدت ها
شهید صبوری
محرم
دلتنگی
جواد الائمه
عرفه...
امام رضا
می دونی دوست دارم...
ویژگی های عالم آخرت1
کربلا
سلام دوباره
التماس
تصمیم
یا علی
شعبانیه
[همه عناوین(200)][عناوین آرشیوشده]
طراحی شده توسط نو آوران پارس - با همکاری وب تولز ( خدمات وبلاگ نویسان )