آرزو |
سه شنبه 88 مهر 14 , ساعت 2:23 عصر
آرزو دارم بیایی ،مژده سبز بهارم ای تمام باور من ، ای همه دارو ندارم آرزو دارم بتابی در دل تاریک غم ها ای جمالت روشنای خلوت شب هی تارم بی تو ای آرام جانم ، پرپر دست خزانم بی تو کو درمان دردم؟ بی تو کو صبر و قرارم؟ محرمی کو تا بداند ، درد بی پایان مارا؟ همدمی کو تا شود هنگامه غم ،غمگسارم؟ در دل توفان غم ها ، این منم غمگین و تنها بی تو یعنی،چاره ای بر درد تنهایی ندارم عاشقم، حصرت نصیبم،بی قرارم،بی شکیبم مرهمی ای کاش! بگذاری به درد بیشمارم
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
سوال |
سه شنبه 88 مهر 7 , ساعت 9:14 صبح
سلام امروز صبح که از خواب بیدار شدم بدون اینکه اصلا تو فکرم باشه که بیام و مطلب تازه ای بنویسم راهی شدم تا کاری رو که داشتم انجام بدم ولی حالا میبینم که در این ساعت شروع به نوشتن کردم اما چی می خوام بنویسم باید قبلش توضیح بدم و اون اینه که من یه دوستی دارم که به نظر خود من بعضی از رفتارهاش حتی نوع مواد غذایی که انتخاب می کنه عجیبه به خاطر این من چند تا سوال ازش پرسیدم و فهمیدم که به نظرش انسان باید یه چیزهایی رو ترک کنه تا به یه چیز بالا تر برسه و اینکه گاه بعضی از مستحبات ممکنه از واجبات ، واجب تر بشه حال منظور من از گفتن این مطالب این بود که من در ادامه نظری که به این فرد رو دادم رو می نویسم و شما اگر دوست داشتید پس از خوندن این مطلب منو با نظرتون کمک کنید خب پس بسم الله من به این فرد گفتم که: انسان ها ابتدا یکی از وظایفشون انجام واجبات و ترک محرمات است و بعد از آن و با گذراندن این پله که خیلی هم آسان نیست وارد مرحله ای خواهیم شد که در آنها مستحبات هم برای ما حکم واجب را می گیرد نه اینکه آدمی که هنوز واجبات را به طور کامل انجام نداده شروع کند بگوید که مستحبات هم برای من حکم واجب را دارد مثلا میبینیم که پیامبران به مقامی رسیده اند که ترک اولی نیز برای آنها مشکل دارد مورد بعدی ترک بعضی چیزها برای رسیدن به یک چیز بالاتر است اما سوال اول من اینست ترک کردن تا چه حدی بله ما نباید نفسمان را وابسته به چیزهای دنیوی کنیم اما آیا خداوند می پسندد که نعمت هایش را برای خود حرام کنیم با ارزش ترین چیز برای ما رسیدن به مقام قرب الهی یا نزدیک شدن به خدا، معشوق واقعی است حال من در همین رابطه می گویم یک شخصی بگوید که من برای اینکه می خواهم فقط خدا را دوست داشته باشم و تنها عاشق او باشم پس دیگر عاشق کسی نمی شوم و نمی خواهم کسی را دوست داشته باشم یا به کسی علاقه پیدا کنم پس اگر اینطور درست است تکلیف حضرت علی و حضرت فاطمه زهرا که دو الگوی بزرگ برای ما هستند چه می شود این دونفر که مظهر عشق به ذات الهی هستند آیا عاشق یکدیگر نیستند آن هم چه عشقی ، عشقی که خود به حدی رسیده است که در مرتبه عشق های آسمانی قرار گرفته است تازه نه تنها این دو نفر تک به تک غرق در عشق خدا هستند بلکه جمعشان نیز خود را فدای عشق خدا می کنند بله من هم معتقد هستم که اگر مواظب نباشیم ممکن است نعمات حجابی گردند در میان شما و خدا اما این هم درست نیست که از ترس حجاب شدن آنها و به بهانه رسیدن به چیز با ارزش تر نعمت های خدا را نادیده بگیریم به نظر من درست تر آنست که از آنها درست استفاده کنیم و کمک بگیریم برای رسیدن به حضرت دوست نکته آخر کناره گیری بعضی افراد از زندگی اجتماعی به بهانه باز رسیدن به چیز ارزشمندتر و باز باید گفته شود که بله تنهایی خوب هست اما باز هم حدی دارد ، زندگی اجتماعی جدا از زندگی فردی نیست اگر اینطور است پیامبران و ائمه نیز باید به جای شرکت در اجتماع و انجام کار گروهی و حتی تشکیل حکومت اسلامی ، گوشه نشینی اختیار می کردند حال با خواندن این مطالب سوال آخر من اینست نظر شما در این زمینه چیست؟
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
دعایمان کنید |
شنبه 88 مهر 4 , ساعت 5:17 عصر
سلام من به آنان که قلب هایشان را روی دست هایشان گرفته و رو به جلو حرکت می کنند این قلب می زند اما چه درد ناک است که وقتی قطره ای اشک از این قلب به زمین می چکد امروز دوباره دلم هوای مکانی را کرد و آن هم هوای یک گنبد سبز که در پیش روی ما بود و همان جا بود که دوست داشتی با تمام وجود شکر کنی خدایی را که تمام عمر از او غافل بودی دلم امروز برای خانه ای تنگ شده که چادری مشکی به عظمتش زیبایی خاصی داده و باز آنجاست که زانوان توان ایستادن ندارد و تنها سجده است که آرامت می کند چه روزهایی بود و چه شب هایی که گذشت چقدر راحت با خدا مناجات می کردیم و با او سخن می گفتیم وحال چه گویم از زمانی که ندیده بودیم چه دردی داشتیم و حال پس یک سفر چه می کشیم و چگونه می توانیم این دوری را تحمل کنیم و با این دل عاشق با این دلی که معشوق خود را از نزدیک احساس کرده چه کنیم دعایمان کنید
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
مواظب باشید |
پنج شنبه 88 مهر 2 , ساعت 1:48 عصر
به نام آنکه هر چه هست در دست اوست امروز دوم مهر ماه و دستان من روی کیبورد یک کامپیوتر است، هرچه زور زدیم که تا قبل از چهارم مهر نیام دانشگاه نشد آنقدر زنگ به گوشیم زدند تا پاشدم اومدم بوشهر اما چه کنیم که الآن روز دومه و هیچ کاری نکردم البته دیروز یه کارای کردم امروزم تونستیم یه کامپیوتر و که بالا نمی اومد درستش کنیم اما در هر صورت کم کم داره خوابم می گیره و نمی دونم دیگه چی کار کنم امافکر کنم کم کم برم خونه بگیرم بخوابم اما تا هنوز نفسی میره و میاد بذارید یه مطلبی رو براتون یا شاید هم برای خودم بگم پس شروع می کنم امسال هم مثل سال های پیش هم تابستون گذشت ، هم ماه رمضون و هم خیلی چیزای دیگه اما سوالم از خودم اینه که از این همه چیز که گذشت چی یاد گرفتم یا اصلا چه درسی گرفتم ، چقدر تغییر کردم و چقدر هم تغییر نکردم حداقال خود من تابستان خوبی داشتم اما چقدر تلاش می کنم که این خوبی رو نگهش دارم و یا با عث بشم تا سال بهتری داشته باشم ویا اینکه چقدر خدا رو برای این خوبی شکر کردم و خیلی سوال های دیگه که شاید به شکل دیگه تو ذهن شما هم باشه اما هر چی که هست مواظب باشید که شیطان در کمینه و تنهایی های ما مثل یه تیغ دو لبه هم میتونه باعث کمال بشه هم باعث سقوط یا علی
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
تولد ......قدر |
یکشنبه 88 شهریور 15 , ساعت 1:33 عصر
به نام دوست، دوستی که در قدردانیش مانده ایم امروز از زیر پای فیل های هندوستان خودمو بیرون کشیدمو به زور تو این شلوغی ها از جلوی سینما های هند رد شدمو چشم بر همه اون عکس های رنگ و وارنگ سینما ها بستم تا خودمو رسوندم به یه کامپیوتر تا براتون یه خبر بگم ، چه خبری ؟ یه کم صبر کنید نفسم به جا بیاد ، آهان الآن میگم ... امروز تولدمه آره پانزده شهریور تولده حامیدر است _ بی جنبه تولد ندیده _ بابا بذار من بگم بعد ، آخه می دونید من عادت دارم قبل از همه خودم تولدمو به خودم تبریک بگم پس آقا حامیدر تولدت مبارک، اما از همه مهمتر باید بگم که میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی مبارک باشه راستی یکی دو شب دیگه شب قدره حواسارو جمع کنیم که این شبا رو از دست ندیم من خودم هنوز حسرت اون سالی رو می خورم که نه تنها شب قدر و از دست دادم بلکه به بدترین شکل ممکن گذروندمش حال هم شرمندم هم افسوس می خورم اما بگذریم فقط اینکه یادتون نره یا یادمون نره که شبای بزرگی داره میاد
بذارید یه کم از هندوستان براتون بگم اینجا خیلی قشنگه مردم مسلمونشم روزه میگیرن البته من از بس غذا هاشون تند بود معده درد گرفتم اما یه سوال کسی آدرس طاووس فروشی نداره برای من بفرسته...!؟ دوتا شعر کوتاه هم می نویسم اولی به یاد مدینه و دومی هم برای مولا علی یه مدینه ، یه بقیعه ، یه امامی که حرم نداره کسی نیست تا روی قبرش یه دون شمع بذاره امون ای دل، امون ای دل، امون ای دل امون از غریبی امون ای دل، امون ای دل، امون ای دل امون از غریبی دل بی تاب، دیگه شد آب ،زیر آفتاب یه سایبون نداره نه یه زائر، نه یه خادم ،نه کنارش یه روضه خونی داره امون ای دل، امون ای دل، امون ای دل امون از غریبی امون ای دل، امون ای دل، امون ای دل امون از غریبی
روزام شده مثل شبهام زندگی بی رنگه یه عمریه بعد زهرا به خدا دلم تنگه من دیگه رفتنیم ،کارم تمومه وای که به سینه من نفس حرومه اون که من میکشه بغضه گلومه خدا نگهدار که من مسافرم ،ای روزگار بساز از امشب با قلبه دخترم ،ای روزگار
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
مژده |
پنج شنبه 88 شهریور 5 , ساعت 2:27 عصر
راستی یه سلام دوباره، نظر به اینکه ما خیلی به مخاطبینمون احترام می ذاریم و برای راحتی اونها و اینکه بتونیم خوشحالشون کنیم هر کاری انجام میدیم به خصوص در این ماه ضیافت الهی می خواستیم این مژده رو بدیم که مخاطبین عزیز برای وارد شدن به وبلاگ از کربلا چه خبر می تونند علاوه بر آدرس hamider.parsiblog.com از دو آدرس زیر هم استفاده کنند hamider.tk yasekabood.tk
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
مدینه ... بیت الله ... مهمانی ... خدا ... |
پنج شنبه 88 شهریور 5 , ساعت 1:9 عصر
سلام ، سلامی به خوش بویی یاس سخن از شهری گفتم که بوی یاس در میان دیوار و درش پیچیده است آری مدینه، اما این غربت سخت چه بار سنگینی را بر دل می گذارد ، می خواهی بروی اما نمی توانی ، دنبال کسی می گردی تا از این بار برایش بگویی اما چه کسی توان این بار را دارد جز خدا . بار سفر بستیم و کوله بار غم و غصه و غربت را با خود به شهری بردیم که بیت الله است و در آنجا و در آن لحظه که چشمانمان برای اولین بار بر آن خانه افتاد به سجده افتادیم و از غم های مدینه ، از غم های دل با او سخن گفتیم برای او و سر در دامان او گریستیم ، آنقدر که کمی دلهایمان آرام گیرد و در آن لحظه بود که گرداگرد خانه اش چرخیدیم و با تمام وجود صدا زدیم الله اکبر
اما چه گوییم از آن زمان که بانگ به برگشت دادند آخر چگونهبا این همه دلبستگی باز گردیم و حال در این ماه خدا در سحر ها این دل می گیرد چرا ؟آری چرا...؟ آخر حرفم اینست خدایا تو مارا بردی ، عاشق کردی و برگرداندی حال این عاشق با این درد دوری چه کند ...؟ خدای من سحر ها دلم هوای کربلا و نجف میکند ، سحر ها دلم یاد سحر های مدینه و مکه را میکند خدایا یاد آن سحرها که در بقیع راه میرفتیم بخیر حال خدایا من آمده ام در این مهمانی از تو گدایی کنم ، گدایی کربلا ، گدایی ایوان طلای مولا ، گدایی گنبد خضری ، گدایی بقیع ، گدایی خانه ات و این گدا دست خالی جایی نمیره چون می داند که صاحب خانه خیلی خیلی کریمه و در این ماه ضیافت خدا اینگونه با مولایم علی سخن می گویم یا علی رفتم بقیع اما چه سود هر چه گشتم فاطمه آنجا نبود یا علی قبر پرستویت کجاست آن گل صد برگ خوش بویت کجاست هر چه باشد من نمک پرورده ام دل به عشق فاطمه خوش کرده ام حج من بی فاطمه بی حاصل است فاطمه حلال صدها مشکل است من طواف سنگ کردم دل کجاست راه پیمودم پس منزل کجاست کعبه بی فاطمه مشت گل است قبر زهرا ،کعبه اهل دل است
و در آخر گویم خدایا خیلی ممنونتم و خیلی دوستت دارم خدا...............
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
هندوستان |
دوشنبه 88 مرداد 26 , ساعت 12:10 عصر
به نام او که دست انسان را هیچگاه رها نمی کند اول بگم که اگه مدت طولانیه که هیچی ننوشتم به خاطر ماشالله سرعت این کافی نت هاست صد رحمت به شیری که سایت خودمان را خورد ،ما که پشت این مانیتورها مردیم اما پارسی بلاگ بالا نیومد اما بالاخره یه جا رو پیدا کردم خب بگذریم که مثل همیشه سخن حامیدر خوش تر است همونطور که می دونید بنده آخر نتونستم مثل آدمیزاد بنویسم ، یا نوشته هام عجیبا یا اینکه آنقدر توش غلط گیر میاری که باز عجیب می شن اما عیب نداره دیگه هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد راستی منم دارم میرم هندوستان!!! باور نداری بشین نگاه کن ...
اما از یک سفر بگم که از اون اولش خیلی خاص شروع شد ، شما بگیر از قبل از سفر و همه دقیقه نودی هاش تا برگشت از سفر و نشستن هواپیما ، همه و همه شد یه خاطره که هر روز دعام اینه که دوباره تکرار بشه. اما از تهران راه افتادم ( یکی از خواننده ها : دوباره می خواست بگه بچه تهرونه ) -ببخشید ، راه نیافتادم- خب بگذریم یکی دو روز زودتر راه افتادم به سمت شیراز آخه پرواز از اونجا بود ، شانس ماست دیگه - خوب یا بد بودنش بماند - یکی از دوستان هم مارو دعوت کرده بود مرودشت پس رفتم اونجا و اون یه روز و به حد کافی خوردم و خوابیدم ، حال می کنید چه شروع با معنویتی داشتم، تا فردای اون روز که بعد از ناهار با دوستم حرکت کردم به سمت فرودگاه شیراز و وقتی رسیدم حجاج با خونواده هاشون اونجا بودند و خداحافظی می کردند . تو فرود گاه که اتفاق خاصی نیوفتاد اما چشمتون روز بد نبینه تو هواپیما اخراجی های سه رو آووردیم جلو چشمای خلبان و مهمانداراش خب بابا تا حالا هواپیما از نزدیک ندیده بودیم دست خودمون نبود اما یک هو گفتند داریم می شینیم ، کجا ؟ مدینه...
راستی فرا رسیدن ماه رمضان ، ماه مهمانی خدا رو تبریک میگم و تو این ماه پدر و مادرتونو فراموش نکنید بخصوص تو شبهای قدر البته حامیدر رو هم از یاد نبرید و اینجا میگم که گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست...
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
|
درباره وبلاگ |
مدیر وبلاگ : حامیدر[133] نویسندگان وبلاگ :
دریا (@)[56]
گمنام (@)[8]
مسافر (@)[2]
پاییز ارغوانی[5] انیس (@)[1]
من حامیدر هستم....
دوست دارم عاشق خدا باشم اما نتوانستم ،
دوست دارم گناه نکنم اما نتوانستم ،
ودر آخر دعایم این است خدایا فرج آقایم را برسان.
|
|
فهرست اصلی |
بازدید امروز: 81 بازدید
بازدید دیروز: 145 بازدید
بازدید کل: 245270 بازدید
|
|
لوگوی وبلاگ من |
|
|
|