سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آقا مهدی
شنبه 88 اردیبهشت 26 , ساعت 11:58 صبح

امروز پس از گذشت سه روز از یک سه روز قشنگ باز به سراغ وبلاگ آمدم تا حداقل بر صفحه این وبلاگ بنویسم خدایا ممنون تو هستیم از اینکه توفیق دادی تا در این دهه اول فاطمیه کاری انجام دهیم ، کاری حداقل برای دلمان .
سه روز به سرعت باد گذشت و آن شب ها خدا کند که از یادمان نرود شبی که برای فاطمه گریستیم ، شبی که برای غربت علی گریه کردیم و شبی که همراه زینب سر بر دیوار گذاشته و ناله زدیم
فراموش نکنیم که چه شد و چه گذشت بر همه ما ...
حال درد دلی کنیم با مهدی دلها اما اینبار اینطوری...
سلام آقا مهدی ، دلم برات تنگ شده میدونم خیلی وقته برات نامه ننوشتمو حتی یادتم نکردم اما آقا مهدی شما خیلی بزرگواریو مارو
ان شا الله به بزرگواریت میبخشی اما آقا مهدی کی می خوای از سفر بر گردی دیگه دلمون طاقت دوریتو نداره آقا مهدی درسته مابیمعرفتیم اما به ما بیمعرفتا هم یه سری بزن بعضی وقتا یه نگاهی به ما هم بکن در آخر میگم
فدای اشک چشم هایت


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
فدک
دوشنبه 88 اردیبهشت 14 , ساعت 9:18 صبح

 بسم رب المنتظر المهدی

 ای کاش فدک این همه اسرار نداشت             ای کاش مدینه در و دیوار نداشت
فریاددلِ محسن زهــرا ایـن است
             ای کاش در سوخته مسمار نداشت

  ما بچه شیعه‌ها که همیشه این شعر رو شنیدیم، میدونیم فدک چیه؟
میتونیم از حق غصب شده‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها در برخورد با مخالفین اهل بیت دفاع کنیم؟
  فدک سرزمین حاصلخیزی بود که در فاصله‌ی حدود 170 کیلومتری مدینه. درآمد سالیانه‌ای حدود بیست و چهار هزار(بنا به قولی هفتاد هزار) دینار داشت که برای هر کسی میتونست وسوسه‌انگیز باشه. این سرزمین نزدیک قلعه‌ی خیبر بود و طبق اتفاق نظر مورخین شیعه و سنی بعد از فتح خیبر، یهودیان دچار ترس شدند و این سرزمینها رو به مسلمین بخشیدند تا در امان باشند. بعد از این قضیه آیه‌ی 6 سوره‌ی مبارکه حشر نازل شد که اموالی که بدون جنگ و خونریزی به مسلمانان میرسید رو فیء نامید و اونها رو متعلق به پیامبر(ص) اعلام کرد.
 
وَمَا أَفَاءَاللهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْل وَلاَ رِکَاب وَلَکِنَّ اللهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَی مَنْ یَشَاءُ وَاللهُ عَلَی کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ.و در آیه‌ی بعد هم مصارفش مشخص شد که این اموال در دست پیامبر و اهل بیتش باید باشد جهت کمک به یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان.
  
بعد از نزول آیه 38 سوره‌ی روم
"فآتِ ذَا القُربی حَقَّه" جبرئیل نازل شد و فرمود:"فدک را به فاطمه ببخش". در تفاسیری از  اهل سنت، بعد از ذکر این آیه نقل کردند که:" لَما نُزِلَت وَ اتِ ذاالقُربی حَقًهُ دَعَا النًبِی (ص) فاطِمَةَ فَاَعطاها فَدَکَ الکَبِیرَ " هنگامیکه آیه نازل شد ، پیامبر(ص) فاطمه را فرا خواند و فدک را به او بخشید.(احمد ثعلبی در تفسیرالبیان ، جلال الدین سیوطی در جلد چهارم تفسیر خود از ابی سعید خدری ، حاکم ابوالقاسم حسکانی در تاریخ خود ، ابن کثیر در تاریخ خود ، شیخ سلیمان بلخی در باب 39 ینابیع المودة از تفسیر ثعلبی وجمع الفوائدو عیون الاخبار) این قضیه سه سال قبل از رحلت پیامبر(ص) بود و در طی این مدت حضرت زهرا(س) درآمد فدک رو بین فقراء تقسیم میکردند. بعد از رحلت حضرت رسول(ص)، خلیفه‌ی دوم خطاب به خلیفه‌ی اول گفت اگر فدک در دست آنها باشد با تقسیم درآمد بین فقرا، در دلها نفوذ میکنند. این بود که ابوبکر با استناد به حدیث جعلی که به پیامبر نسبت داد " نَحْنُ مَعاشِرَ الَانْبِیاء لا نُورث ما تَرَکْناهُ صَدَقَة"
ما پیامبران ارث نمیگذاریم و آنچه از ما باقی میماند صدقه است، به سراغ حضرت صدیقه‌ی طاهره سلام الله علیها اومد و به اسم گرفتن حقوق بیت المال فدک رو مطالبه کرد. حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبه‌ی فدکیه‌ی خودشون این حدیث جعلی رو رد میکنند....
جالب اینجاست که این زمین بارها دست به دست چرخیده است. اول از همه ابوبکر آنرا غصب کرد. بعد از عمر، عثمان آنرا به مروان داد و در دست بنی امیه بود تا عمرابن عبدالعزیز این سرزمین را به فرزندان حضرت زهرا(س) بازگرداند. این سرزمین در دست بنی فاطمه بود تا یزیدابن عبدالملک مروان دوباره آنرا غصب کردو بعد در تصرف بنی امیه بود تا احمد سفاح نخستین خلیفه عباسی آنرا برگردانید لکن منصور دوانقی برای مرتبه سوم آنرا غصب کرد. گویند مهدی عباسی پسر منصور به اهل بیت برگردانید و بعد پسرش هادی غصب کرد و چون مامون خلیفه شد مجلسی تشکیل داد و از علما دعوت کرد و آنگاه قضیه فدک را مطرح نمود و کاملا روشن شد که فدک ملک زهرا بوده است.در همان مجلس نوشت که فدک را به اولاد فاطمه برگردانید و عوایدش به دستور امام رضا به مصارفش میرسید بعد هم در دست حضرت جواد بود تا آنکه متوکل عباسی آنرا غصب کرد و تا این زمان همینطور بحال غصب باقی است.

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و المستشهدین بین یدیه.


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
کوزه گلی
یکشنبه 88 اردیبهشت 13 , ساعت 9:58 صبح

سلام علی قلب زینب صبور

دیروز یه مطلبی خوندم ، یه نفر تو اون مطلب از من و یه عده حلالیت طلبیده بود اما به خودم گفتم چرا ؟ چرا باید یه نفری که توی شلوغی این دنیا میاد و حرف دل یه عده آدمو میزنه حالا باید بیاد و حلالیت بطلبه فقط به خاطر اینکه فکر میکنه یه نفر و یا چند نفری رو به دردسر انداخته اما واقعا چرا؟
چرا ما باید به خاطر اشتباهات دیگران عذرخواهی کنیم ،نه نباید...
دلم از این زمونه ی چند رنگ گرفته ، از این زمونه ای که آدم های توش چند رنگ دارند شاید قبلا آدما رو میشد بهتر شناخت ، شاید قبلا آدما یا سیاه بودن یا سفید اما امروز سیاهو سفیدی آدما با هم قاطی شده و تبدیل به خاکستری شده شاید کمتر بشه به آدما اطمینان کرداما توی این دنیای شلوغ یه روزی یه نفری باز به خودش جرات داد تا فریاد بزنه و از حق حداقل خودش دفاع کنه ، یه نفری به خودش اجازه داد که بگه آی مردم ما حق نداریم به هم بی حرمتی کنیم و خیلی حرف های دیگه که ما نتونسته بودیم بگیم اما حیف که هر کسی از ظن خودش شد یار اون یا اینطور بگم که چون کافر همه را به کیش خود پندارد ، حرفهاشو پشتو رو فهمیدند ، هر کی تا حرفشو شنید به جای فکر فقط مثل دیوونه ها داد و فرباد کرد ، حتی به خودشم یه لحظه اجازه نمی داد که فکر کنه شاید حرف های این آدم درست باشه فقط داد زد و وقتی هم که دید داد زدن فایده نداره شروع کرد به تهمت زدن و خراب کرد خیلی ها
اما من امروز می خوام بگم اون کسی که حرف حق و زد نباید عذر خواهی کنه ، اصلا از کی ؟ حرف حق همیشه حقه و باید زده بشه و اگر هم میگن باید به موقع اش زده بشه من میگم درسته و الآن موقع این حرف بود و دست اونیکه این حرف ها رو زد درد نکنه  خسته ام نباشه...
آخرین حرفم هم اینه کوزه ی گلی وقتی ادعا کرد یا حتی فکر کرد کوزه ی چینی شده باید زدش و خوردش کرد

یا علی 


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
فرار از گناه
دوشنبه 88 اردیبهشت 7 , ساعت 7:39 عصر

 می گن باید از گناه فرار کرد ،وقتی داشتم سریال یوسف را می دیدم هنگامی که زلیخا از یوسف درخواست وسوسه انگیز را کرد یوسف لحظه ای قصد کرد زلیخا را بزند اما خدا او را از این کار منع کرد و گفت از مهلکه بگریزد، چرا؟ چون اینجا انسانیت در میان نبود فقط حوس بود که فرمان می داد، اینجا فقط جنسیت مطرح بود. بله باید از چنین جایی فرار کرد اما یادم افتاد به داستان حضرت موسی و دختران شعیب که چون در آنجا تنها چیزی که مطرح بود انسانیت بود نه تنها موسی فرار نکرد بلکه ایستاد و حتی کمک دختر ها کرد.

حالا بذارید یه داستانی براتون تعریف کنم یه دوستی داشتم سرباز بود ، نه بذارید از زبان خودش بشنویم...
اون روز مرخصی گرفته بودم ،جایی برای موندن نداشتم به دوستم زنگ زدم که اون شب و برم پیشش تا فردا برم شهر خودمون بعد از تماس با اون به راه افتادم تا برم اونجا اما وقتی به در خونه رسیدم به جای دوستم یه نفر دیگه در و باز کرد ، آره یه دختر خانم در و باز کرد ،بعد از سلام کردن سراغ دوستمو ازش گرفتم ، توی حرف هاش فهمیدم که اون دختر خانم خواهر دوست من هست اما چیزی که برام جالب بود با اینکه اون دختر خانم میدونست قراره من شب و اونجا بمونم حتی لحظه ای هم از من نخواست که من برم داخل خانه و همش توی حرف هاش به من می فهموند که باید صبر کنم تا برادرش  بیاد  من هم با اینکه ناراحت شده بودم اما مجبور شدم تا اومدن دوستم صبر کنم و با هم رفتیم داخل خونه ، وارد حیاط که شدیم اما هنگامی که می خواستم وارد خونه بشم چشمم به یه تابلو افتاد ، توی تابلو نوشته شده
بود السلام علیک یا فاطمه الزهرا ، وکمی جلوتر دیدم روی دیوار خیلی قشنگ نوشته شده بود
اللهم عجل لولیک الفرج نمیدونم چرا یه لحظه یاد رفتار خواهر دوستم افتادم که چرا اون لحظه ای از من نخواست بیام داخل خونه فهمیدم اون در جایی بزرگ شده که بهش یاد دادن حریم ها رو باید حفظ کرد و از جایی که حریم هارو حفظ میکنن نیاز نیست فرار کنیم بلکه میشه موند بهش اطمینان کرد  و چیزهایی هم یاد گرفت در صورتی که در جایی که حریم ها حفظ نمی شود اگر بمونی حتی اگر افراد مختلفی هم حضور داشته باشند گناه پیش خواهد آمد اگر ما خدا را فراموش کنیم از او غافل شویم چه کسی باشد ویا نباشد حریم را خواهی شکاند مهم اینست که خدا را فرامش نکنیم اون موقع است که خدا هر جور که باشد تو را از گناه نجات خواهد داد یادمان نرود چون یوسف خدا را فراموش نکرد خدا او را نجات داد.
خب اینم داستان دوست ما ،در آخر هم  اشاره می کنم
به فرمایش حضرت علی (ع)
اگر میخواهی بدونی به خدا چقدر نزدیکی و خدا چقدر به یاد تو است بنگر در
لحظه گناه چقدر به یاد خدایی
یا علی 

     


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
مهمانانی از ملکوت
یکشنبه 88 اردیبهشت 6 , ساعت 6:21 عصر

السلام علیک یا فاطمه الزهرا

انشاءالله


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
خدا از ما دلگیر است
دوشنبه 88 فروردین 31 , ساعت 8:42 عصر

 

 

به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل گردیده، اجازه جهاد داده شده است، چرا که مورد ستم قرار گرفته اند، و خدا بر یاری آنان تواناست. همانها که از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز اینکه می گفتند:
 "پروردگار ما خدای یکتاست" و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله ی بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و صومعه ها، و معابد یهود و نصاری، و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده میشود، ویران می گردد.
 و خداوند کسانی را که یاری او کنند(و از آیینش دفاع نمایند)  یاری میکند، خداوند قوی و شکست ناپذیر است. همان کسانی که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم،
 نماز را برپا می دارند، و زکات می دهند، و امر به معروف و نهی از منکر می کنند، و پایان همه کارها از آن خداست.

این روزها خدا از ما دلگیر است. چرا؟ چون یه مشت بچه که هممونم شیعه ی علی هستیم شمشیر
به دست گرفتیم و روبه روی هم ایستادیم البته معلوم بود که یه روزی این اتفاق می افته! از کجا؟ بذارید براتون
بگم...
سه سال پیش اومدم دانشگاه، با هزار امید و آرزو دل از خانواده کندم اومدم بوشهر. یه کم که گذشت
دوروبرم پر شداز دوستای جورواجور اما از همشون بهتر یه عده ای بودن که باطن شون از خیلی ها برام مورد
پسند تر بود. بزرگترها می گفتند مواظب باشید کسی نگه بسیجیا، هیئتی ها، نهادی ها، اونا می گفتند ما همه
یکی هستیم خب راستم می گفتند
 هر کی از خارج به ما نگاه می کرد هممونو با یه اسم صدا می کرد اما سال اول گذشت و بزرگتر ها از
دانشگاه رفتن. ما دوباره اومدیم دانشگاه اما از همون روزا یه تفاوت احساس میشد، احساس میشد که ما
دیگه احترام بزرگتر ها  رو نداشتیم، حتی یادشونم زنده نمی کردیم،
حالا خوب بود اونا که رفته بودند اما دیگه بین خودمونم محبت قبلی نبود. وای وای که این محبت کم کم
تبدیل شد به حسادت، اون آدمای خوب رفته بودن و بجاشون کسانی مونده بودن که شاید ظاهرشون به
اون بزرگترها شبیه بود اما دلشون شبیه نبود.

دیگه داشت دل همه می گرفت، دوست ها وقتی دستاشونو روی سینه میذاشتند از دور به هم سلام
میکردن معلوم نبود زیر لب چی میگن.هر کی یه خنجری کنار کمرش بسته بود و از پشت تو کمر
دوستاش فرو میکرد. همه چشما رو باز کرده بودن تا اشتباه یکدیگرو بگیرن، به هم تهمت می زدن.
کانون قرآن برای بسیج می زد، بسیج برای نهاد و همینطور بگیرو برو جلو. هر تشکل و کانونی فکر
میکرد که با بقیه فرق داره و از اونای دیگه بهتره. اما توی این اوضاع درهم و برهم کسی حرفی نمی زد،
اصلا کسی حق حرف زدن نداشت، اگر کسی حرفی می زد همه به سمت اون هجوم می آوردن. تو این
میون خیلی ها الکی عزیز شدن و خیلی ها هم بدون علت کنار گذاشته شدند. دیگه از اون مهر و
محبت خبری نبود. هر کی به سمت هر تشکلی می رفت بقیه تشکل ها شروع می کردند به سم پاشی و
تا جایی که می توانستند مسئول اون تشکل و خود تشکل رو خراب میکردن تا اون فردو منصرف کنند
و حتی اگه موفق  نمی شدند اسم اون فرد هم به لیست سیاه اونا اضافه میشد.
 هر کی فکر میکرد امام زمان و ائمه برای اونه و هر کسی خلاف اونا نظری داشت میشد دشمن
امام زمان و ائمه و باید برای دیدن سزای فکرو عملش به خدا سپرده میشد و از اون به بعد هم باید
بهش جوری نگاه می کردیم که انگار آدم کشته. بعضی هامون اونقدر خودمونو بالا دیدیم که حتی
 دیگران رو لایق حرف زدن با خودمون نمی دونستیم چه برسه به انتقاد از ما اما چه کنیم...
سال سوم شد، سالی که اونم داره تموم میشه و همون بچه ها امروز با شمشیر جلوی هم ایستادن.
نمیخوام بگم کی خوبه یا بده فقط چندتا سوال میپرسم.

1ـ چرا هر کی رفت  تو فلان تشکل گفتیم میره که با دخترا باشه؟

2ـ چرا هر کی که رفت تو فلان تشکل گفتیم میره که با پسرا ارتباط داشته باشه؟

3ـ چرا، چرا تا صحبت از واحد خواهران کردند جوری نگاشون کردیم که انگار چشم بد و نظر بدی داشتند؟

4ـ چرا گفتیم فلان تشکل جلسه میذاره برای اینکه یه مشت دختر و پسر دور هم جمع بشن با هم حرف بزنن
 بعد خودمون هم جلسه می گذاشتیم و همین کارو می کردیم؟

5ـ چرا همونی که برای خودمون پسندیدیم برای دیگران نپسندیدیم؟

6ـ چرا فکر کردیم اگر کسی غیر از خودمان با خانومی صحبت کرد منظور و قصد بدی داشته؟

چقدر تهمت، چقدر افترا، تا کی میخواهیم به این کارامون ادامه بدیم. تا کی فکر کنیم ما بنده های
مقرب تری نسبت به دیگران هستیم در صورتی که معلوم نیست مقرب باشیم چه برسد به مقرب تر.

 دلم برای خدا تنگ شده.

می دانید چرا؟ چون در این فضا که دوست ها به همدیگر رحم نمی کنند، دوست ها پشت
همدیگر را خالی می کنند درفضایی که هر کس به خود اجازه می دهد به دیگری تهمت بزند،
 به شخصیت یک خانم توهین کند همه چیز هست به جز خدا.
شما بگویید در مکانی که دیگه نمیشه به کسی اعتماد کرد ، در مکانی که خیلی راحت با آبروی
دیگران بازی میکنند، در جایی که دیگه دختر و پسر مهم نیست همه حاضرند برای حفظ شخصیت
و موقعیت خودشون هر جور حرفی بزنند  خدا حضور دارد یا شیطان؟ شما بگویید ما مقرب خدا
هستیم یا مقرب شیطان که در تنهایی یا در جمع گاه و بی گاه از خدا غافل می شویم،
دل مهدی زهرا را میشکنیم.

تا کی؟ این اوضاع تا کی؟

تا کی می خواهیم تا کسی به ما انتقاد کرد به سمت او حمله کنیم تا دندانهایش را خورد کنیم.
تا کی به اسم حضرت زهرا ومهدی فاطمه هر کاری که خواستیم بکنیم.
ای وای بر ما که ناممان را گذاشته ایم دوستدار مهدی و شیعه ی علی اما تو سپاه یزید شمشیر
می زنیم. ای لعنت بر ما که با نام فاطمه زهرا به ناموس مردم توهین میکنیم.
 ای وای بر ما که هر کدام از دیگری بدتریم اما فکر می کنیم بهترینیم. ای وای بر ما که تا
کسی حرفی زد، انتقادی کرد یا به او گفتیم به تو ربطی ندارد یا اگر احترام را خیلی حفظ کردیم
به او گفتیم برو حواست به خودت باشه انگار که اون فرد به امام معصوم انتقاد کرده. پس
امر به معروف و نهی از منکر کو؟ پس حس انتقاد پذیری کو؟ فکر نمی کنیم ما به
اصطلاح بچه مذهبیها شدیم دشمنان علی(ع) چون که با اعمالمان دل فاطمه زهرا را لرزاندیم.
 حیف، حیف آن روزایی که گذشت و بجای اینکه دست بر دست هم باشیم به هم تهمت و
افترا زدیم. من میدانم چه گذشت و چه شد اما بیاییم کمی به قبل بازگردیم، کمی حق را به
دیگران بدهیم، بجای به خدا سپردن ها کمی انصاف داشته باشیم و فکر کنیم ما هم اشتباه
کردیم و بجای نفرین همدیگر را دعا کنیم. بیاییم ارزش دوستی هامونو بدونیم. بیاییم از این لباس خود
بینی و برتر بینی بیرون بیاییم به دیگران هم احترام بذاریم. برای فرار از اشتباهاتمون
بیشتر به همدیگه تهمت نزنیم
.

اما حرف را طولانی نکنم اینگونه خدا از دست ما دلگیر است.
        روزها را از دست ندهیم
.


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
یا زهرا
شنبه 88 فروردین 29 , ساعت 4:8 عصر

بهترین موقع دعا از دیدگاه حضرت زهرا

یکى از مهمترین و لازمترین امور زندگى یک مؤمن ارتباط برقرار کردن با خدا از طریق دعا و نیایش است در زندگى اولیاء خدا دعا جایگاه اساسى و ویژه دارد و بخش مهمى از بهترین اوقات آنها اختصاص به دعا و نیایش دارد.
در قسمت دعا، انبوهى از دعاهایى که از ناحیه مقدس حضرت زهرا علیهاالسلام رسیده فهرست‏وار نقل کردیم. اما یکى از مسائل دیگر در مورد دعا رعایت آداب دعا از جمله زمان دعا است. اولیاء خدا مترصد اوقات بودند و بهترین زمانها را براى دعا انتخاب مى‏نمودند در اینجا به روایتى مى‏پردازیم که یکى از اوقات مناسب براى دعا را فاطمه زهرا علیهاالسلام به ما در قول و عمل معرفى مى‏کنند.
قالت فاطمه الزهرا علیهاالسلام:
سمعت النبى صلى اللَّه علیه و آله، ان فى الجمعة لساعة لا یراقبها رجل مسلم یسال اللَّه عز و جل فیها خیرا الا اعطاه ایاه قالت فقلت: یا رسول‏اللَّه اى ساعة هى؟ قال اذا تدلى نصف عین الشمس للغروب قال و کانت فاطمة علیهاالسلام تقول لغلامها: اصعد على الضراب فاذا رایت نصف عین الشمس قد تدلى للغروب فاعلمنى حتى ادعو. (1)
(فاطمه زهرا علیهاالسلام مى‏فرماید: از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شنیدم، در روز جمعه ساعتى است که هیچ مسلمانى مراقب آن نبوده که حاجت خیرى از خداى عزوجل بخواهد مگر آنکه حاجت او را برآورده ساخته است. فاطمه علیهاالسلام مى‏گوید عرض کردم یا رسول‏اللَّه آن چه ساعتى است؟ فرمود: آن هنگامى است که نصف قرص خورشید در موقع غروب پنهان شود. پس از آن فاطمه به غلام خود فرمود: بر فراز بام درآى و چون دیدى نصف قرص خورشید در هنگام غروب پنهان شد به من خبر ده تا دعا کنم.)
1ـ کوثر ولایت/ ح 88/ ص 51 


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
زینب
دوشنبه 88 فروردین 24 , ساعت 9:33 صبح

سلام علی زینب کربلا
سلام علی قلب زینب صبور

کربلاخواهی اگر از زینب کبری بخواه   چون کلی کربلا در اختیار زینب است
یا زینب، خانم جان ما دلمون برا کربلا تنگ شده ،شاید یکی بگه تو که اصلا کربلا نرفتی اما آخه مگه باید آدم یه چیزی ر ببینه تا دلش براش تنگ بشه
خانم من دلم برا آقا تنگ شده ، من دوست دارم تا سرمو بذارم رو ضریح شش گوشه آقا و گریه کنم بعد از آقا بخوام کمکم کنه تا خودمو پیدا کنم آخه انصاف بدید مگه ما دل نداریت تا آرزو کنیم
مگه ما نمی تونیم آرزوی کربلا رو داشته باشیم مگه ما امام حسین نداریم ، عباس نداریم
ای خدا ما رو به کر بلا برسان
دوباره مرغ روحم هوای کربلا کرد    دل شکسته ام را اسیر مبتلا کرد
به سر رسیده صبرم ،به لب رسیده جانم     که هر چه کردخ بامن فراغ کربلا کرد


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
خدا
شنبه 88 فروردین 22 , ساعت 7:21 عصر

سلام امروز شنبه است شنبه ای با یک دلنگی بزرگ .
وقتی بعد از عید باز به اینج برگشتم همه ی دنیا به من فقط نه می گفتند ،کسی حتی حاضر نبود یک جواب مثبت به من بدهد تنها خدا بود که به هنوزبه من نه نگفته بود آری خدا ...
تنها یک جای را داشتم که اشک ها و درد و دل هایم را برایش ببرم آن هم خدا بود اما نمی دانم در آن پنجشنبه چه گذشت بر من که باز در امتحانش شکست خوردم حال دیگر چشمانم هم مرا در گریه کردن یاری نمی کنند ای خدا..
دیگر رویم نمی شود سرم را رو به آستانش بلند کنم من امروز محتاج کمکیم تا کسی به من بگوید که با خود چه کنم آخر من جز خدا کسی را ندارم
شما از خدا بخواهید که من را ببخشد
الهی من لی غیرک



نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
نیایش
چهارشنبه 88 فروردین 19 , ساعت 1:0 عصر

مولایم :

یکی از اثرات محبت شما در زندگی من , نه بهتر است بگویم در زندگی ما , غمی است که برپیکره روح و روانمان کشیده شده و در اعماق وجودمان نفوذ
کرده است .

هر عیدی که فرامی رسد بنا است که ما بخندیم ؛ خوشحال باشیم و شادی کنیم و ما نیز می خواهیم  در اعیاد چنین باشیم ؛ اما چه کنیم که غیبت تو خنده را به ما حرام کرده است .

سرورم : ما درخوشحالی شما خوشحالیم اما در اعماق درونمان چنان غمی نهفته است که حتی الفاظ قادر نیستند بر پیکره اش لباس شوند .

یا مولای :

هر روز فرخنده ای که از ایام الله فرا می رسد ما شیعیان جشن می گیریم , اما درمیان فریادهای شهدایمان و نالهای کشته هایمان و آتش ظلمهائی که از زمان شهادت مادرت فاطمه زهراء برما روا داشته اند .

خوشحالیهایمان را با اشک و خون ترسیم می کنیم و با بغض فرو کشیده لب فرومی بندیم و خواهیم گفت که سرچشمه زلال امامت آنگاه د ردل زمین فرو رفت که بانگ های فریاد : هل من ناصر ینصرنی , اباعبدالله علیه السلام  بی جواب ماند. 

آقای من :

این غم همواره درون سینه های ماست تا زمانی که ظهور بفرمائی .

البته چنین است که حزن جز فرآورده محبت شما نیست.

-      چطور خوشحال باشد عاشقی که این چنین معشوقی دارد و به فراق او مبتلاست؟

-      چطور بخندد تشنه ای که دریایی از آبی شیرین و زلال و خنک د رپیش دارد امابرای سیراب شدن از آن راهی نمی یابد ؟

-      مولای من:

-   مامی خندیم اما این خنده فقط بر لبان ما نقش می بندد زیرا که در دلهای ما آتشفشانی از سنگهای گداخته حسرت نهفته است .

-      حسرت یک نگاه ...

-      حسرت سیراب شدن د ردریای چشمهایت و حسرت شنیدن سخنان حکیمانه ات .

-   امیدوارم هرگز نخواسته باشم به شمارش آورم اثرات محبتتان را در زندگیم , زیرا که محبت شما د رزندگی من نه تنها اثرنکرده است بلکه با روزگار من عجین شده است و گوشت و خون و پوستمان ازآن روییده است . اینکه بخواهیم از اثر چیزی در زندگیمان صحبت کنیم که بزرگترین رکن زندگی است شاید بی معنا باشد.

حبیبا:

چطور از اثر محبتت در زندگیم سخن بگویم و در حالی که دانه های عشقت هنگامی در قلبم کاشته شد که به من درس خداشناسی می دادی وقتی که ذرّه کوچکی بودم، در قبل از این عالم .

و واضحتر بگویم .

سیدی!

کوچکترین تشعشع از اثرات محبتت در زندگیم متلاشی شدن همه وجودم و توجه همه قلبم و خیر دنیا و آخرت برایم .

به امید آن روزی بیایی و به سرمای غربت و تاریکی جهل و زشتی ظلم خاتمه دهی . زیرا که زیبایی و خوبی جز با  وجودتو معنا نمی شود .


نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

درباره وبلاگ

از کربلا چه خبر!؟

مدیر وبلاگ : حامیدر[133]
نویسندگان وبلاگ :
دریا
دریا (@)[56]

گمنام
گمنام (@)[8]

مسافر (@)[2]

پاییز ارغوانی[5]
انیس (@)[1]


من حامیدر هستم.... دوست دارم عاشق خدا باشم اما نتوانستم ، دوست دارم گناه نکنم اما نتوانستم ، ودر آخر دعایم این است خدایا فرج آقایم را برسان.
فهرست اصلی
بازدید امروز: 225 بازدید
بازدید دیروز: 145 بازدید
بازدید کل: 245414 بازدید

لینک های روزانه

فهرست موضوعی

سلام، از کربلا چه خبر، چاه، کوچه .
نوشته های پیشین

یا حسین
ام ابیها
اباصالح
سیره عملی
زمستان 1387
پاییز 1387
لوگوی وبلاگ من

از کربلا چه خبر!؟
لینک دوستان من

►▌ استان قدس ▌ ◄
حامیان ولایت
.: شهر عشق :.
اصولی رایانه
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
امیدزهرا omidezahra
بازمانده تنهای تنها
درباره امام علی
بانوی بی حرم
در باره امام علی ( علوی ها)
ذاکر کربلا
بازمانده تنها
پرستو(منصور صابری)
نون و القلم
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
ستارگان صبح
حدیث نفس
مهدی باوری
انسانم آرزوست
وبلاگ نویس شهر ما
شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
سنگفرش خیال
نفس یار
بوی خاک
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
راز اشک
آوای دل(ایمان)
نسل واصل
مهدی روزبهانی
بیت العباس
دیدار
باران پشت شیشه است
حلبی آباد 316
فروزنده
به سرای خسته دلان خوش آمدید.....
مهندسی عمران
هیئت محبان الزهرا
حامد
خادم الحسین(هیئت)
سنگ صبور
مجنون الحسین
نجوای شبانه(مهدی)
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عطا
زیباترین شکیب
انا مظلوم حسین
بنیاد اینترنتی مهدی(عج)

از همه جا از همه چیز
سام سایت تبیان 1
بانوی بی حرم
حمید شرق
آرامش
صفحات اختصاصی

موضوعات وبلاگ

موسیقی وبلاگ

اشتراک در خبرنامه

 
کل یادداشت ها

پس از مدت ها
شهید صبوری
محرم
دلتنگی
جواد الائمه
عرفه...
امام رضا
می دونی دوست دارم...
ویژگی های عالم آخرت1
کربلا
سلام دوباره
التماس
تصمیم
یا علی
شعبانیه
[همه عناوین(200)][عناوین آرشیوشده]
طراحی شده توسط نو آوران پارس - با همکاری وب تولز ( خدمات وبلاگ نویسان )